Chapter 11

883 106 8
                                    

لبامو محکم بهم فشردم

کلاریس مچمو گرفت و با چشماش بهم اطمینان داد

آب دهنمو قورت دادم و رفتم جلو...

همون مرد جوون منو به صحنه راهنمایی کرد و سازمو آورد

پرده ها رفت کنار و از گوشه صحنه وارد شدم

نورافکن ها تو چشمم میزد و سرگیجه گرفته بودم

رزلین پشت پیانو نشست و منم تو فاصله کمی ازون وایسادم

داورها بالا نشسته بودن و تماشاچی ها تقریبا صد نفر میشدن ولی چشمای من فقط دنبال یه نفر میگشت که وقتی دیدمش قلبم آروم شد وبرای چند ثانیه استرسم از بین رفت

رزلین آروم پرسید

" آماده ای؟"

سرمو به نشونه آره تکون دادم و با شروع قطعه اونم با ریتم آرومی رو در پس زمینه همراهی میکرد

چندتا نکته ای که در نظر گرفته بودم و قسمت های سخت رو به خوبی زدم و وقتی تموم شد انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشتن

ولی قسمت سخت کار همین جا بود

رزلین ریتم عجیبی رو زد که آشنا بود و آهنگ های زیادی میشد با اون زد

چشام روی زین لغزید و به حرفای کلاریس فکر کردم

کشورها...

خودشه!

آرشه رو با احتیاط روی سیم ها کشیدم و وقتی رزلین دست از زدن نکشید مطمئن شدم

اون یه آهنگ چینی بود که یه جاهییش بازسازی شده بود و تغییر کرده بود

بالاخره تموم شد و متوجه شدم پیشونیم خیسه

همه دست زدن و سرمو تکون دادم و تو اولین فرصت از اون سالن نفرین شده رفتم بیرون

کلاریس بغلم کرد و جیغ کشید

" این بهترین اجرایی بود که دیده بودم"

خندیدم و رو پله ها نشستیم...بقیه اجراها سریعتر تموم شد...

از کلاریس خداحافظی کردم و سمت ماشین رفتم

" زییین...."

جیغ کشیدم و پریدم بغلش

منو چرخوند و خندید

" هنوز قلبم تو دهنمه..."

خندید و تیکه ای از موهامو برد پشت گوشم

" چطور بود؟"

" بهترین چیزی که تا حالا دیده بودم..."

زمزمه کرد و لبخند زدم

به چشام و بعد لبام خیره شد...

دستشو برد زیر چونم و ناخودآگاه بدنم از کاری که ممکنه بکنه لرزید...

Pure Love [Z.M fanfiction]Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora