سرمو تکون دادم و رفتم طبقه بالا.در اتاق پسرا رو باز کردم
جیس با توپ کوچیکی بازی میکرد و اونو محکم به زمین میکوبید،جک هم تکالیفش رو مینوشت
ولی یه صندلی اونجا خالی بود...
" هی...چیزی شده؟"
جوابمو ندادن
" جیک...تو اتاق مامانه...اون حالش بده، امروز نیومد مدرسه"
جک بعد از چند ثانیه گفت
قضیه مشکوک تر از این حرفا بود...شونه هامو انداختم بالا و رفتم تو اتاق مامانم
روی تخت یه پسربچه ی مریض دراز کشیده بود
" جیک؟ چی شده پسر؟"
خندیدم و کنارش نشستم
" من...سرم درد میکنه و همش عطسه میکنم"
دستمو روی پیشونیش گذاشتم...داغ بود
" تو سرماخوردی...نگران نباش زود خوب میشی"
" آره...فکر کنم"
دماغشو با دستمال تمیز کرد و افتاد روی تخت
" این حس افتضاحیه"
صداش گرفته بود
" میدونم..."
پتو رو روش کشیدم
موهای سرش رو از پیشونیه خیسش کنار زدم...چشاشو بست و آروم خوابید
اون ساکت تر از همیشه بود و این روی بقیه تاثیر گذاشته بود...خونه ی شلوغمون رو به آروم ترین جای دنیا تبدیل کرده بود
در اتاقو آروم بستم...جیس عصبانی جلوم وایساده بود
" حالش چطوره؟"
اخم کرد و توپش رو محکم رو زمین کوبید
" یه چیزی شده و تو به من نمیگی..."
جلوش زانو زدم و روشو برگردوند
" چون جیک نبود تو آزمایش علوم با پسری افتادیم که جیس ازش متنفره...حالا باید کل ترمو با اون پسره کار کنیم"
جک از پشت سرش با بی حوصلگی گفت...دستشونو گرفتم و روی پله ها نشستیم
" مهم نیست...این فقط یه گروهه علومه و وقتی آزمایشتون تموم شد میتونین سه تایی با هم باشین"
" من نمیخوام با گراهام تو یه گروه باشیم"
جیس داد زد و محکم نفسشو داد بیرون
" شاید اون پسره خوبیه و تو نشناختیش..."
" من ازش بدم میاد، اون زورگوئه و همش ما رو مسخره میکنه"
پاهاشو به زمین کوبید و چهره جک هم نگران شد
من با یه پسربچه ی لجباز عصبانی گیر کرده بودم که تحت هیچ شرایطی راضی نمیشد
![](https://img.wattpad.com/cover/41571556-288-k947184.jpg)
أنت تقرأ
Pure Love [Z.M fanfiction]
أدب الهواةیه دختر هفده ساله که وارد یه دبیرستان جدید میشه،"افراد جدید و اتفاقای عجیب غریب" اون زندگی آرومی داره و عشق هم به همین آسونی و بی پروایی وارد دنیای جذاب اون میشه... Zayn Malik Fanfiction Written by Iamnotshadi