***خب لشتون شیپرا جیغاشونو بکشن...دیگه چپتر کیک نداریم به لطف نایل ^_^ خب من با نام خانوادگی هیروین اونا رو شیپ میکنم، چون به نظرم خوب میاد، اگه شما یه جور دیگه شیپ میکنین ببخشید ;)***
"بگو دیه"
لوک غر زد. نایل لبخند گنده ای زد. اونا تو کافه پرنس بودن و نایل داشت لوک رو آماده میکرد
"اگه...کلوم بهت خیانت کنه چی میشه؟"
نایل از لوک پرسید. لوک پوزخند زد
"هیچی...من بهش میگم موفق باشی و دوباره میشم لوک قبل از کلوم"
"تو بهش علاقه داری"
"نه...نایل خودت میدونی...من نمیتونم اشتون رو از ذهنم بیرون کنم"
لوک گفت. نایل همه چیز رو میدونست و لوک بهش اعتماد داشت که به کسی چیزی نمیگه
"به ظاهر کلوم داره بهت خیانت میکنه"
نایل گفت و لوک خیلی خونسرد ابروهاشو بالا انداخت
"خب...با کیه؟"
"با همخونه ش مایکل"
نایل گفت و لوک سرشو تکون داد
"منتظر میمونم تا خودش رابطه مونو تموم کنه"
لوک گفت و کمی از نوشیدنیش رو مزه کرد
"بعد میخوای چیکار کنی؟"
نایل پرسید
"تنها میمونم...و بازم ضعیفتر میشم. اون هر روز جلوی من دلبری میکنه و من هر روز هزاربار آرزو میکنم یا بمیرم یا اونو داشته باشم"
لوک با لحن خسته و داغونی گفت و نایل سرشو تکون داد
"اون که برادرت نیست"
نایل گفت. اون همه چیز رو میدونست
"چی؟...یعنی...نه امکان نداره اون برادر منه"
لوک با ناباوری گفت. نایل سرشو تکون داد...باید همه چیز رو برای لوک روشن میکرد چون میترسید دوباره لوک مریض بشه
"لوک...اشتون برادرت نیست. اون اشتون ایروینه، میفهمی؟"
"مادرمون که یکیه!"
نایل سرشو تکون داد...اون شروع کرد به تعریف
"آقای ایروین مرد ثروتمندی بوده که بعد تولد پسرش، همسرش رو از دست میده. طبیعتا این بچه به یه دایه احتیاج داشت. پس مادرت به عنوان دایه میره خونه ی پدر اشتون. پس اشتون رو مادرت بزرگ کرده. بعد یه سال، مادرت و آقای ایروین به هم علاقه مند میشن و باهم ازدواج میکنن. آقای ایروین ورشکسته میشه و بعد سه سال زندگی با مادرت، میمیره. تو یک سالت بوده و اشتون هم تقریبا چهارسال داشته. شما میاین لندن...از استرالیا. چون مادرت اینجا خانواده ای داشت و میتونست با اونها باشه. ده سال بعد، بدهکارای پدرت دستگیر میشن و بدهیشون رو میپردازن. مادرت اون پولا رو تو بانک میذاره و بهره ش رو میگیره. شما اینطوری بزرگ شدین"
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓
Fanfictionاونها زنده موندن، یعنی همدیگه رو نگه داشتن، ولی باید به این نگه داشتن ادامه بدن تا خوشبخت باشن *فصل یک رو بخونید تا بهتر متوجه این فصل بشید* *Peaceful Little Perfect Family :فصل سوم* #Larry #Ziam #Cake #Lashton #NiallHoran