نایل وارد اداره ی پست شد. جلوی یکی از پیشخوان ها ایستاد
"چطور میتونم کمکتون کنم، آقا؟"
یه مرد بود که هم به نایل جواب میداد و هم با تلفن حرف میزد
"نه خیر خانم محترم! من گفتم که باید شماره ی اصلی رو بدید"
اون مرد با کلافگی توی گوشی گفت. یه هدفون سرش بود که با اون راحت میتونست جواب بده
"من میخوام آدرس یابی کنین برام"
نایل گفت...امیدوار بود درست بشه
"باید با اداره ی مخابرات تماس بگیرین"
اون مرد گفت و نایل اخم کرد
"این به مخابرات ربطی نداره که"
نایل گفت و اون مرد چپ چپ بهش نگاه کرد
"یه دقیقه خانم، آقا...شما باید برین پیشخوان روبرویی"
اون مرد گفت و نایل بسته به دست به سمت پیشخوان روبرویی رفت
"هی"
"بفرمایید"
یه آقای دیگه بود که فقط به نایل جواب میداد و هدفونی نداشت
"میخوام آدرس یابی کنین"
"بله..."
نایل بسته رو به مرد داد و مرد بهش نگاه کرد...بعد یه کم اینور اونور کردن گفت منتظر بمونه
نایل نشست و ده دقیقه منتظر موند
بیست دقیقه
نیم ساعت
چهل دقیقه
یه ساعت
دو ساعت
آخر کار نایل عصبی شد و به سمت باجه رفت
"آقا پس کار من چی شد؟"
نایل غرغر کرد. مرد نگاهی به نایل انداخت
"پنج دقیقه بعد..."
و پنج دقیقه گذشت...
خدای من نایل دیوونه شده بود
"آقایی که اونجا نشستی!"
مرد پشت پیشخوان گفت و نایل به سمتش رفت
"آدرس، اینه..."
اون مرد یه کاغذ به نایل داد و نایل با خوشحالی گرفتش
ولی اون هرگز نمیخواست به اون آدرس بره...آره
**************************************************
لیندا آخرین قسمت خونه ش رو گردگیری کرد...به خونه ی لوکس ولی نقلیش نگاهی انداخت و لبخند زد
اون میدونست یه چیزی تو خونه ش کمه
و اون نمیتونه هرگز پرش کنه
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓
Fanfictionاونها زنده موندن، یعنی همدیگه رو نگه داشتن، ولی باید به این نگه داشتن ادامه بدن تا خوشبخت باشن *فصل یک رو بخونید تا بهتر متوجه این فصل بشید* *Peaceful Little Perfect Family :فصل سوم* #Larry #Ziam #Cake #Lashton #NiallHoran