نایل هورن نُه

725 97 60
                                    

Dedicated to: @Larry_ff_Stylinson 'cause i love you and your stories *-*

"کتاب؟"

مدیسون از اونور خط جیغ کشید. لیندا چشماشو چرخوند و دسر رو توی یخچال گذاشت

"آره کتاب...درضمن یادت نره بیای نایل خیلی دوست داره تو هم باشی"

"خدای من! اون برای تو کتاب خریده؟ فکر کرده نردی؟"

"نه خیلیم دوستش داشتم"

"اوه لینداه!"

"میدونی، اون یدونه کتاب نبود"

"چی؟"

"ده جلد کامل الکس رایدر بود...وای محشر بودن"

"وای حتما نشستی همشو از شب تا صبح خوندی!"

"...فقط یادت نره بیایا...خب...آره...آآممم"

"من رفتم بای"

مدیسون گفت و گوشی رو قطع کرد. دوستی اون و لیندا خیلی عجیب بود. اونا کاملا متفاوت بودن. درسته که هردوشون قلدر بودن ولی مدیسون بدتر از لیندا بود

"لی لی"

نایل صدا زد و لیندا به پذیرایی رفت. اون از دوستای نایل خیلی خوشش می اومد ولی احساس میکرد اگه صد سال هم که بگذره باز هم نمیتونه جزو اون گروه دوستی محسوب بشه

اونا همه پسرن، مشکل اصلا این نیست، اما تو وجود تک تک این پسرا یه چیزی بود که اونا رو از بقیه متفاوت میکرد. لیندا احساس میکرد هیچ کس دیگه ای جز این چند نفر اون "یه چیز" رو توی وجودشون ندارن...برای همینه که اونا اینقدر باهم خوبن. لیندا خیلی دوست داشت اشتون رو ببینه. اونطور که اینا می گفتن، اشتون برای لیندا خوشایند نبود

چون...آممم...لیندا شنید که هری یه چیزی درباره ی فلیرت کردن نایل با اشتون زمزمه کرد و لیام به نایل خندید. بعد نایل چشماشو گرد کرد و وقتی به لیندا نگاه کرد، لیندا نگاهشو دزدید...نکنه اون رقیب عشقیش باشه؟

"من الکسو میخوامممم"

ابل نق زد و سرش رو روی زانوی هری گذاشت...انگار خوابش می اومد ولی خب اون دیر بیدار شده بود!

"آخه الکس رفته عزیزم"

هری با حوصله جواب داد و ابل با انگشتای ددیش بازی کرد. اون دلش برای ددی لوییش خیلی تنگ شده بود ولی نمی خواست بگه و با حرفش ددی هری رو ناراحت کنه...

اون میخواست هزا رو ددی هری صدا کنه ولی خجالت میکشید

نمی دونست چرا!

در خونه زده شد و نایل رفت باز کنه. لیندا خم شد تا ببینه کیه

"اششش!"

نایل گفت و لیندا فهمید بالاخره اشتون معروف تشریف فرما شد. نایل اشتون رو که با یه پسر بود هدایت کرد داخل و بطری شراب رو ازشون گرفت و تشکر کرد. اشتون پسر خوشقیافه ای بود که خیلی...خیلی پرسروصدا بود...میدونین اون نرسیده دوید سمت زین و لیام. مثل بچه های بیش فعال بود!

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Where stories live. Discover now