لشتون هیروین آخر

803 96 74
                                    

زک افران همین زک توی این چپتر و چپترای دیگه ست. عکسشم بالاست ;)

جشن ادامه داشت...

مایکل داشت به حرفای اشتون می خندید و لوک هم همراهیش میکرد. اشتون از مایکل خیلی خوشش میومد و هی با خودش می گفت حیف مایکل

حیف

"بعد چیکار کردی؟"

مایکل با کنجکاوی پرسید

"هیچی...به صورت مرده زل ردم و گفتم فاک یو...بعد فرار کردم"

اشتون بی تفاوت گفت و مایکل خندید...نایل اونطرف تر داشت با لیندا حرف میزد درباره اینکه چه کاری رو کی انجام بدن تا جشنشون خوب باشه. همین که موزیک تموم شد، لیام بستش. چون دیگه کسی نمی رقصید. در خونه زده شد...

همه به هم نگاه کردن...کی میتونست باشه؟

نایل در رو باز کرد و بعد جیغش رفت به هوا. لیام زود دوید تا ببینه چی شده که وقتی روبروش دید خندید. نایل رو که خشک شده بود کنار زد و خودشو تو بغل لویی انداخت. لویی هیکل گنده ی لیام رو بغل کرد...آره اون برگشته بود

"نای...پسر بیا میخوام ببینمت"

نایل لویی رو بغل کرد و اونا وارد پذیرایی شدن...البته یه پسر دیگه بود که بعد از اونا وارد پذیرایی شد. هری تقریبا جیغ کشید و پرید بغل لویی. لویی بلند بلند خندید و هری رو محکمتر بغل کرد. اشتون لبخند زد و دستشو دور شونه ی لوک انداخت، کاری که لیام با زین و نایل با لیندا کرد. ولی این مدیسون بود که  داشت با قیافه ی چندشی بهشون نگاه میکرد...اون متوجه نبود

اه اه

بعد بغل کردنا و اشک ریختنا، همه دور هم نشستن. لویی همیارش رو معرفی کرد

"بچه ها، زک، معاونم...من رئیس این شرکت لعنتی شدم و زک هم معاونم"

لویی گفت و خندید. همه بهش گفتن که از آشناییش خوشحالن. نایل گلوشو صاف کرد

"الان نوبت داستانامونه...اول...زوج جوونترمون شروع میکنن...اشتون و لوک"

"هی نای!"

"خفه شو بلاندی"

"ایرلندی احمق"

"گیر نده نای"

"سخته خو!"

"چرا اول ما؟"

اشتون آخر از همه پرسید و نایل چپ چپ بهشون نگاه کرد

"زود باشین شروع کنین یا میندازمتون بیرون"

"نایلر"

ابل از جاش بلند شد و خودشو به نایل رسوند. روی پاهاش رفت و در گوش نایل پچ پچ کرد

"منو نندازی بیروناااااا من یه لیوان از اون چیز سفیده خوردم که ددی هری بیارتم پیش تو و زینی و لی باشه؟"

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Where stories live. Discover now