گوشی لیم زنگ خورد و اون برای هزارمین بار احساس کرد قلبش تو دهنشه
"بله؟"
"آقای پین پرونده های شماره ی 601 رو کجا گذاشتین؟"
یه خانم بود که از همکارای لیم بود...لیم نفس عمیقی کشید و آدرس رو به خانمه داد. بعد اینکه گوشی رو قطع کرد دید زین بهش خیره شده
"کی بود؟"
"از همکارا"
لیم گفت و زین دید که راست میگه
این روزا تماس های لیم بیشتر شده و زین از بابت مادر لیم نگرانه
تو ساحل وقتی زین گرفته خودشو به لیم رسوند، فقط گفت نمیدونه چرا دلش گرفته ولی هیچی درباره ی اون تماس نگفت...اگه چیزی بود خود لیم بهش می گفت
تلفن خونه زنگ زد...
این روزا همه بهشون زنگ میزنن...مخصوصا هری. اون خیلی نگرانه. زین از جا بلند شد و تلفن رو برداشت
"بله؟"
"اوه...زین؟"
اون زن پرسید و زین صداش رو به یادآورد
صدایی که چهارستون بدن زین رو میلرزوند...اون نمیخواست اتفاقای پارسال دوباره اتفاق بیفتن یا حتی یادآوری بشن
"زین، پسرم...زنگ زده م تا با خودت حرف بزنم"
خانم پین گفت...مادر لیم. زین که رنگش پریده بود و پاهاش سست بودن آروم روی زمین نشست
"بله..."
"میخوام شما رو به خونه ی جنگلیمون دعوت کنم...برای تابستون. همونطور که به خود لیم هم گفته م، من سرطان دارم و خواهم مُرد پس میخوام لیم رو ببینم. و اینکه، تو هم بیا...قول میدم پشیمون نشید"
اون زن خیلی مهربون گفت و زین آب دهنشو قورت داد...چرا اینهمه ازش میترسی پسر؟
"زی..حالت خوبه پسر؟"
لیم پرسید و زین سرشو تکون داد...ولی خب لیم رفت تا براش یه لیوان آب بیاره
"نظرت چیه؟"
خانم پین پرسید و زین نفس عمیقی کشید
"من...نمیدونم...من باید با...با لیم حر-حرف بزنم و بهش ب-بگم"
"اون میدونه، الان تو باید راضی باشی"
"اگه خواستیم، سوم ماه بعد میایم"
زین گفت و گوشی رو قطع کرد
اون داشت میلرزید. لیم آب رو بهش داد و زین کمی ازش نوشید
"کی بود؟"
"ما-مادرت..."
**********************************
لیم لباشو از روی لبای زین برداشت...
زین لبخند زد
"شب بخیر..."
ŞİMDİ OKUDUĞUN
keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓
Hayran Kurguاونها زنده موندن، یعنی همدیگه رو نگه داشتن، ولی باید به این نگه داشتن ادامه بدن تا خوشبخت باشن *فصل یک رو بخونید تا بهتر متوجه این فصل بشید* *Peaceful Little Perfect Family :فصل سوم* #Larry #Ziam #Cake #Lashton #NiallHoran