زین و لیام فرودگاه بودن...
اونا رسیده بودن لندن
به محض اینکه زین مرخص شد، بعد یه دوش کوتاه و جمع کردن ساکشون، اونا از خونه ی پین ها خارج شدن و به کمک عمو آلبرت خودشونو به فرودگاه رسوندن. عمو آلبرت با خرید بلیط اولین پرواز به لندن حق بزرگی به گردن اون دوتا گذاشت. بتی که خیلی بی تفاوت بود، یک عالمه سر رفتن داییش و زین گریه کرد ولی اونا گفتن وقتی برگشتن لندن میتونه بیاد چند وقتی با اونا بمونه
چون تعطیلاته
لیام ویلچر زین رو هُل داد...اون به نایل زنگ زده بود بیاد دنبالش
انتظار داشتین زین با اون پای زخمیش راه بره؟
اگه میتونست هم لیام نمی ذاشت!
اونا از سالن فرودگاه خارج شدن و یه باربر بهشون کمک کرد که ساکاشونو ببرن. وقتی لیام نایل رو دید دستشو تکون داد و صداش کرد. نایل به محض اینکه اون دوتا رو دید به سمتشون دوید. یه دختر هم باهاش بود که موهای حالت دار قهوه ای و چشمهای قهوه ای داشت
"لی...زیییییی...چه بلایی سر خودت آوردی پسررررررر؟ بذار من برم حق اون بیچو بذارم کف دستش"
نایل شلوغش کرد. زین خندید و لیام پوزخند زد. نایل خیلی زود خودشو تو بغل لیام پرت کرد و لیام اونو محکم نگه داشت
"هییییی"
زین اعتراض کرد و اونا خندیدن. نایل گونه ی زین رو بوسید و بعد دختری که عقبتر بود رو جلو آورد
"این دوست دخترم، لینداست"
نایل با شعف گفت و زین و لیام لبخند زدن. اونا خوشحال بودن که نایل بالاخره دست از سر اشتون برداشته!
"من لیامم، خوشبختم"
لیام با لیندا دست داد. اون حتی از لمس دخترا هم خوشش نمیومد...اون اون خیلی گیه!
زین هم همین حرفو زد و همون کارو انجام داد. اونا باهم به سمت ماشین نایل رفتن و نایل ساکاشونو گذاشت صندوق عقب. زین و لیام عقب سوار شدن و لیندا کنار نایل
اونا یه سمت خونه ی نایل رفتن و نایل گفت که بخاطر اونا یه کوچولو تدارک دیده و اونا باید برن خونه ی نای...البته اونا سر راه به بیمارستان رفتن تا پانسمان زین رو چک کنن...غم تو چشمای لیام موج میزد
نایل به هری زنگ زد و گفت که لاو بیردز سری دوم صحیح و سالم رسیدن، فقط یکیشون دچار نقص فنی شده. با این حرف نایل هری جیغ کشید ولی دیگه چیزی نگفت...اوه نه اون گفت که میاد به دیدن اون دوتا پسر...
با این حساب، همه می اومدن خونه ی نایل و نایل باید اون تدارک کوچولو به تدارک بزرگتری تبدیل میکرد پس با لیندا یواشکی حرف زد و اون گفت اشکالی نداره...نایل حتی میتونه دوستای دیگه ش رو هم دعوت کنه
YOU ARE READING
keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓
Fanfictionاونها زنده موندن، یعنی همدیگه رو نگه داشتن، ولی باید به این نگه داشتن ادامه بدن تا خوشبخت باشن *فصل یک رو بخونید تا بهتر متوجه این فصل بشید* *Peaceful Little Perfect Family :فصل سوم* #Larry #Ziam #Cake #Lashton #NiallHoran