لری استایلینسون پنج

747 99 20
                                    

"ابییییی...ابل"

هری ابل رو صدا کرد

اونا باید آماده میشدن و میرفتن فرودگاه

اینبار بخاطر لیم و زین

هری با دیدن ابل لبه ی پنجره جیغ کشید

"اونجا؟"

ابل از جا پرید و از لبه ی پنجره پرید پایین

"هزا جیغ نکش"

ابل گفت و هری لبشو گاز گرفت

"به نظرت لبه ی پنجره ی طبقه ی دوم جای خوبیه برای نشستن؟"

هری کلافه پرسید و ابل سرشو تکون داد

"آخه ببین کرمه رو"

ابل دست هری رو کشید و یه کرم سبز و چاق که داشت یه برگ رو قورت میداد بهش نشون داد

"ببین کرم داره برگ میخوره...ببین چقدر خوشمزه ست...هزا منم برگ میخوام برررررررگگگگگگگگ"

هری خندید...خدای من این بچه خیلی لوس شده!

"بیا..."

هری و ابل به آشپزخونه رفتن و هری در یکی از کابینتا که مال ابل بود رو باز کرد. اونا خوراکی هاشون رو میذاشتن اون تو

"ببین اینجا برگ هست؟"

هری منطقی پرسید. ابل سرشو تکون داد و موهای فرش پراکنده شدن

"نچ"

"پس آدما برگ نمیخورن"

"ولی خوشمزه ست...ببین اون کرمه دوسش داره"

ابل با لجبازی گفت

"آخه من از کجا برگ بدم بهت عسل ددی؟"

هری با خنده پرسید

"دیره ها...الان لی و زی میرن ما نمی بینمشون"

هری گفت و ابل لب پایینشو داد بیرون

"اون بیرون درخته برگ داره"

ابل گفت و دوید بیرون خونه. هری خندید و اون هم بیرون رفت. هری یه برگ از درخت کند و به ابل داد. ابل لبخند بزرگی زد و یه گاز بزرگ به برگ زد...وقتی یه دور جویدش لب و لوچه ش آویزون شد

هری خندید و گفت که تف کنه تو باغچه. ابل تف کرد و زبون سبزشو نشون هری داد. هری بهش گفت نباید زبونشو به کسی نشون بده

اونا رفتن تو خونه و هری صورت و دستای ابل رو شست و ابل مسواک زد

"آخه اون کرمه طوری میخوردش که انگار توتفرنگیه"

چشمای هری گرد شد...

"مگه توتفرنگی چطوریه؟"

"خوشگله"

ابل با لبخند گفت و هری اخم کرد

"نه، ابل...توتفرنگی خوشگل نیست، توتفرنگی خوشمزه ست...خب؟"

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Where stories live. Discover now