لشتون هیروین شش

705 95 69
                                    

هری با ابل توی بغلش که خواب بود، از خونه ی اشتون و لوک اومد بیرون و آروم خداحافظی کرد

وقتی هری سوار آسانسور شد و رفت، اشتون و لوک هم خواستن برن داخل که کلوم از خونه شون اومد بیرون. اون گویا داشت میرفت جایی

"اوه هی گایز!"

اون گفت و اشتون و لوک به سمتش برگشتن. کلوم یه چشمک به لوک زد و اشتون چپ چپ بهش نگاه کرد. لوک فقط سرشو پایین انداخت

"های کل...جایی میرفتی؟ دیر نکنی؟"

اشتون با یه لبخند مصنوعی گفت و توجه کلوم رو به خودش جلب کرد. اون نمی فهمید چرا با وجود پسر به خوبی مایکل کلوم باز هم به لوک چشمک میزنه

" اوه آره...من یه کتاب لازم داشتم که دارم میرم بخرم...ولی...لوک، اگه بخوای من یه کتاب دارم که این ترم به دردت میخوره میتونم بدم بهت"

کلوم گفت و به اشتون لبخند زد چون اون داشتن بد جور بهش نگاه میکرد

"اوه...واقعا؟ ممنون میشم"

لوک با یه لبخند تشکر آمیز گفت

"اوه...ددی اش اجازه میدی من کتاب لوک رو بهش بدم؟"

کلوم با حالت مسخره ای گفت و اشتون چون نمی خواست دعوا کنه، فقط سرشو تکون داد. تمام بدنش منقبض شده بود

"خب لوکی، بیا پنج دقیقه هم طول نمی کشه"

کلوم گفت و لوک نگران به اشتون نگاه کرد. اشتون سرشو برای لوک تکون داد و لوک با ناراحتی با کلوم به خونه ی مایکل و کلوم برگشتن تا کتاب رو بردارن

اون شب که مایکل و کلوم برای شام اومده بودن خونه ی اشتون و لوک، صاحب این واحد داشت اسباب کشی میکرد. کلوم و مایکل اونا رو دیدن و خونه رو ازشون خواستن. به همین راحتی مریضی اشتون بیشتر شد و لوک نگران تر

کلوم کتاب رو زود پیدا کرد و به لوک داد...ولی وقتی لوک خواست کتاب رو بگیره، کلوم محکم از کتاب چسبید

"اول...بهم جواب بده"

کلوم با چشمای کنجکاوش پرسید

"در- درمورد؟"

"اشتون...اون نمیذاره از خونه بری بیرون؟"

"وات ده هک؟ نه!"

لوک با خنده ی عصبیش گفت. کلوم پوزخند زد

"میدونی لوک، من هنوز هم فکر میکنم اشتن لیاقت تو رو نداره...اون برادرته"

"ممنون کل برای کتاب من باید برم"

لوک کتاب رو از بین دستای کلوم کشید و خواست بره بیرون که کلوم از آرنجش گرفت

"فکر نکنم مایکل با یه تری سام مشکلی داشته باشه"

چشمای لوک گرد شدن...کلوم حق اینو داره که یه سیلی بخوره

"چی؟"

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Where stories live. Discover now