لری استایلینسون چهار

844 107 52
                                    

"ابی بپر پایین پسر!"

هری گفت و عینکشو زد بالای سرش. این باعث شد موهای بلند و فِرِش برن عقب و اون رو صد درصد هات تر کنن

ابل از ماشین پیاده شد و اونا وارد یارد مدرسه شدن

هری میخواست هرچه زودتر ابل رو ثبت نام کنه

اونا وارد سالن شدن...چون هنوز یه ماه از تابستون میگذره، کسی برای ثبت نام نمیاد و برای همین مدرسه خیلی خلوت بود

هری دست ابل رو محکمتر گرفت و اونا وارد اتاق مدیریت شدن

"اوه های...خوش آمدین"

یه خانم تقریبا مسن با کت و دامن رسمی پشت میز نشسته بود...اون یه عینک به گردن داشت و رژ لب صورتی به لب

"برای ثبت نام اومدم...اگه شروع شده"

"البته که شروع شده...من کلینز هستم، آقای...؟"

"استایلینسون"

"اوه...خب آقای استایلینسون، ممکنه این فرم رو پر کنین؟"

اون خانم، خانم کلینز، فرم رو به هری داد و هری لبخند زد...اون مشخصات رو داشت پر میکرد که ابل از پیرهنش کشید

"هزا...بپرس دستشویی کجاست؟"

هری لبخند زد و پرسید...خانم کلینز مسیر رو بهش داد و هری دوباره سرش رو گرم پر کردن فرم لعنتی کرد

"برادر باهوشی دارید، آقا"

خانم کلینز گفت و هری سرشو تکون داد

"من پدرشم"

"اوه...متاسفم"

اون گفت و فرم رو از هری گرفت...مشخصات رو چک کرد

"فکر کنم اشتباهی رخ داده...نام پدر لویی تاملینسون و نام مادر- شما کلمه ی مادر رو خط زدین و به جاش نوشتین پدر؟"

خانم کلینز با تعجب پرسید و هری شونه هاشو بالا انداخت

"خب...اون مادر نداره"

"و جلوی نام پدر که خودتون دستکاری کردین نوشتین هری استایلز؟ من نمیفهمم...شما گفتین پدرشین و فامیلیتون استایلینسونه"

اون خانم گیج و منگ پرسید

"ابل دوتا پدر داره...مشکلی باهاش هست؟"

هری خیلی عادی گفت و خانم کلینز یه بار دیگه هری رو برانداز کرد

"اوه...نه...ولی شاید به مشکلاتی بربخورید"

"همسر من دوستای با نفوذ زیادی داره و به لطف اونا ما تونستیم خیلی راحت ابل رو به فرزندی قبول کنیم پس فکر نمیکنم الان هم مشک-"

حرف هری با داد یه نفر قطع شد...چند ثانیه بعد هری فهمید صدای ابل بود

اون خیلی زود از اتاق بیرون اومد و با دیدن صحنه ی روبروش قلبش ایستاد...یه مرد سیاهپوش دهن ابل رو گرفته بود و میخواست اونو بدزده...

keep holding me ‣ 2 ꗃ larry.ziam.lashton ✓Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt