chapter 1[مقدمه]

1.9K 108 4
                                    

بالاخره تصمیمم رو گرفتم
باید قبل از اینکه انجامش بدم یه بار مرورش کنم
داستانمو
داستان اینکه چرا به اینجا رسیدمو این تصمیمو گرفتم
داستان اینکه چطور بهش رسیدم
اینکه چطور منو عوض کرد
منو عاشق کرد،چیزی که هیچوقت فکرشو نمیکردم که اتفاق بیوفته چون زیاد باورش نداشتم
اون منو برده عشقش کرد ، منو مثل یه قایق کاغذی از نو ساخت و بعد توی اب رهام کرد تا غرق بشم
تا خفه بشم
تا محو بشم...

اون رفت...
رفت تا با یکی بهتر از من بگرده

رفت چون هیچوقت منو دوست نداشت
رفت چون من فقط براش یه تفریح بودم
براش مثل یه اثبات بودم
اثبات اینکه میتونه هرکسیو که بخواد به دست بیاره
حتی من،هری استایلز مغرور و محبوب مدرسه
حتی من...
همون پسر سختگیر و خوشگذرونی که با دوستاش همه دنیا رو داشت
همونی که با هر دختری نمیگشت
همونی که منتظر یه نفر خاص بود ...

ولی اشکال نداره...

در هر صورت من هیچوقت اونو مقصر ندونستم
اون حق داره که برای زندگیش تصمیم بگیره
مثل همین کاری که من کردم...

این داستانه یه عشقه
یه عشق پوچ
یه عشق یک طرفه که به جایی نرسید
داستان یه زندگیه که نابود شد و سوخت

من هریم و این صفحه اول از خاطراتیه که تنهام نمیزارن.
-------------------------------------------------------------
سلام
اول از همه اینکه این اولین داستانیه که مینویسم و ممکنه یه ذره اشکالهای کوچولو داشته باشه پس لطفا ایراد نگیرید و به بزرگی خودتون ببخشید
دوم اینکه این تازه شروع داستانه پس راجبش قضاوت نکنید و صبر کنید تا چندتا چپتر بعدی هم بزارم اونوقت اگر خوشتون نیومد میتونید هر تصمیمی بگیرید
سوم اینکه این یه داستان غمگینه و نمیتونه مورد علاقه هر کسی باشه ولی اگه کسی این ژانری دوست داره میتونم بهتون پیشنهادش کنم
باید بگم که اوایل داستان شاید خسته کننده بنظر برسه اما کم کم به روال درست و چیزی که باید باشه میرسه پس صبور باشید

One-way Road (H.S)Место, где живут истории. Откройте их для себя