chapter 6

459 67 4
                                    

یه کم دلشوره داشتم و کاملا معلومه که دلیلش چی بود
داشتم از پشت صندلی های زمین فوتبال خودمو به درخت میرسوندم تا اتفاقی منو نبینن ، هرچند که شاخه ها و برگای درخت اجازه این کار رو بهشون نمیداد
فشار دستمو روی بند کیفم بیشتر کردم وقتی از دور درخت رو دیدم
این خیلی مسخرست که بدون هیچ دلیلی قلبم اینقدر تند میزنه
نفسمو محکم بیرون دادم تا یه ذره اروم بشم

به درخت نزدیک شدم و پشت پرچین ها نشستم
درست حدس زده بودم
اونا بالای درختن
انا داشت میخندید وقتی جکسون داشت یه چیزی براش تعریف میکرد
سرمو انداختم پایین و به برگای زیر پام نگاه کردم درحالی که گوشم فقط حرفای اونارو میشنید و تمامشون توی سرم تکرار میشد

"باشه ، باشه جکی میگم ، میگم، بس کن خواهش میکنم قلقلکم نده
دوستت دارم جکی، دوستت دارم
خوبه حالا خواهش میکنم بس کن"
صدای قهقهه انا بالا رفت وقتی داشت این حرفارو میزد
صدای شکسته شدن دوباره قلبمو شنیدم
"فقط دوستم داری! نه این کافی نیست!"
صدای جکسون رو شنیدم
"باشه، باشه جکی عاشقتم ، تمام دنیامی ، حالا تمومش کن دارم سوراخ میشم، الان میوفتم پایین, لطفا" انا با صدای بلند داد زد

قلبم تیر کشید، دستمو گذاشتم روش و فشارش دادم تا از دردش کم بشه
بقیه حرفاشون رو نشنیدم،انگار که کر شده بودم
فقط همون چند کلمه توی سرم تکرار میشد
اون هیچوقت توی هیچ شرایطی بهم نگفت که عاشقمه

نمیتونستم نفس بکشم، انگار تمام هوای اطرافم تموم شده بود
مثل این بود که توی اتاقی باشی که هرلحظه داره دیوارش به هم نزدیکتر میشه و جای تو کمتر
انگار توی تابوت بودم
صورتمو با دستام پوشوندم ولی خیس شدن دستام باعث شد که بهشون نگاه کنم
من کی شروع به گریه کردن کردم! ؟
باید برم
همین الان باید از اینجا دور بشم
نمیدونم به خاطر بغضه یا نفس کم اوردن ولی دارم خفه میشم
دستامو روی زمین گذاشتم تا بلند شم
میخواستم بدوم و از اونجا فرار کنم اما پاهام همراهیم نمیکرد
بالاخره تکون خوردم و از اونجا دور شدم
هرچقدر به در خروجی نزدیکتر میشدم راحتتر نفس میکشیدم
داشتم از در رد میشدم که صدایی منو متوقف کرد
"استایلز همین الان برگرد اینجا!! "
سالزمن با اقای فردریک (مدیر مدرسه) جلوی ساختمون مدرسه وایساده بود و با حالتی طلبکار سرم داد زد
نه ، فقط همینو کم داشتم
دوباره دست به صورتم کشیدم تا اشکام پاک بشه
هرچند با قرمزی چشمام نمیتونم کاری بکنم

سرمو انداختم پایین و اروم رفتم سمتشون
سالزمن داشت غر میزد ولی من صداشو نمیشنیدم و فقط حرکت لباش بود که به من میفهموند داره حرف میزنه
"مرسی اقای سالزمن، من به اشتباهش رسیدگی میکنم! شما میتونید برگردید سر کلاستون" اقای فردریک به سالزمن دستور داد و اونم اطاعت کرد
فردریک منو برد سمت دفترش
نشستم روی اون صندلی که تا چند ماه پیش هر روز به خاطر اذیت کردن هام یا بی نظمی هام روش میشستم
فردریک هم پشت میزش نشست
"خب اول از همه باید بگم که دلم برات تنگ شده بود استایلز!
خیلی وقته دیگه اینطرفا پیدات نمیشه
چه اتفاقی برات افتاده که اینجوری شدی؟
چرا اینقدر سطح نمراتت افت کرده
چرا دیگه هر روز به خاطر دعوا و اذیت کردن معلما نمیارنت اینجا
حال پدر و مادرت خوبه؟"
با صدایی که سعی میکرد مهربون باشه تند تند ازم پرسید
"اره اقا، اونا خوبن! " با صدایی گرفته جوابشو دادم
"من نمیخوام که توی کارت فوضولی کنم اما نمیتونم به حال خودت هم تنهات بزارم
میفهمی که؟!"
" بله اقا، میفهمم"وقتی داشتم با انگشتام بازی میکردم جوابشو دادم
"همش به خاطر اون دخترست استایلز! انابل واتسون, مگه نه؟" وقتی سرش پایین بود ازم پرسید
تعجب کردم وقتی دیدم اونم از داستان من خبر داره
"اره " با صدای بغض الود جوابشو دادم
"میدونم که الان میخوای تنها باشی پس اجازه میدم که بری خونه
به معلم ها هم میگم که هواتو داشته باشن و زیاد بهت گیر ندن اما تو هم باید خودتو بکشی بالا و توی کلاس حواست به معلم باشه،خب؟"
"حتما اقا، ممنون! " سریع جوابشو دادم و بلند شدم که برم
"من متاسفم استایلز، امیدوارم همه چیز درست بشه! "
با چشمای غمگینم نگاهش کردم
"منم همینو میخوام اقا" جوابشو دادم و از دفتر بیرون رفتم
داشتم توی راهرو اروم قدم برمیداشتم که صدای خنده شنیدم
سرمو اوردم بالا و به ته راهرو نگاه کردم
انا و جکسون داشتن میومدن سمتم

حتما میخواستن وسایلشونو بردارن
انا خودشو انداخته بود روی بازو جکسون و میخندید
ضربان قلبم دوباره بالا رفت
نباید خودمو ضعيف نشون بدم
سرمو انداختم پایین و راه افتادم
داشتن از کنارم رد میشدن که صداش منو متوقف کرد
"سلام هری" با صدای قشنگش اسممو صدا زد
برگشتم سمتش
"سلام" اروم جوابشو دادم
"حالت بهتره ؟!" سعی میکرد خودشو نگران نشون بده اما من میدونم که واقعا واسش مهم نیست و فقط میخواد منو عذاب بده
"عالیم!!
واقعا از قیافم معلوم نیست
بهتر از این نمیشم:)"
سریع گفتم و از اونجا دور شدم

One-way Road (H.S)Where stories live. Discover now