chapter 22

408 52 5
                                    

رفتم تو و سلام کردم
فردریک سرشو بالا اورد و با دیدن من عینکشو در اورد و شروع کرد به مالیدن چشماش :" استایلز ، دوباره با سالزمن به مشکل برخوردی؟"
سرمو به نشون مثبت تکون دادم
حتی از شنیدن اسم اون کثافت حالم بد میشه

به صندلی اشاره کرد و گفت :" بشین !"
حرفشو گوش دادم و بی صدا نشستم.
شروع کرد به نصیحت کردن
حدود یک ربع گفت و گفت و منم فقط با سر حرفشو تایید میکردم
حوصلم سر رفته بود و عصبی شده بودم
حالم از همه چیز بهم میخوره
از زندگیم گرفته تا این اتاق لعنتی و ادمای توش...
صبر کن ، گفتم ادما؟!
اره... حالم از خودمم بهم میخوره

" استایلز میدونم خستت کردم اما خواهش میکنم
فقط 2هفته تا تموم شدن این سال مونده
لطفا این 2هفته رو تحمل کن و باهاش کنار بیا بعدش تابستون شروع میشه و میتونی یه استراحت طولانی داشته باشی و البته برای سال دیگه هم اماده بشی
بعد از تابستون تو یه سال اخری (senior year ) هستی و باید برای کالج هم اماده بشی!
ولی اگه همینطور پیش بره فکر نکنم بتونی کالج قبول بشی ، میفهمی که؟" هنوز داره حرف میزنه و ازم جواب میخواد

سرمو تکون دادم :" میفهمم! "
وضعیت مالی ما خیلی خوب نیس
پدر و مادر من تمام مدت کار میکنن تا بتونیم یه زندگی ساده و راحت داشته باشیم
من نمیخوام با خراب کردن امتحاناتم وضعیت روحی اونارو بدتر کنم پس اره واقعا میفهمم

"فکر کنم الان بتونی بری ، تا زنگ فقط 10 دقیقه مونده" فردریک بعد از اینکه به ساعت روی میز نگاه انداخت خشک گفت

بدون حرفی از دفترش بیرون زدم
رفتم وکتابهامو شوت کردم توی کمد
فکر کنم مجبورم تا وقتی زنگ بخوره منتظر بمونم ، اخه قراره من هر روز کارا رو برسونم به خونش
رفتم توی حیاط و توی چمن ها نشستم و شروع کردم به کندن اونا و ریز کردنشون و سعی میکردم به هیچی فکر نکنم

همینجوری که سرم پایین بود یه صدای خنده شنیدم
سرم رو که بلند کردم دیدم چند نفر از ساختمون مدرسه بیرون اومدن و مثل وقتی که یه خرابکاری میکنن میخندیدن
از پله ها که پایین اومدن قیافه هاشون معلوم شد و من شناختمشون
"لعنتی" با خودم گفتم و تقریبا نفسم بند اومد

یکیشون منو دید و قهقهش متوقف شد
یه نیشخند زد و بعد با دست به کسی که کنارش بود زد و به من اشاره کرد
کم کم همشون متوجه من شدن
حركتی نمیکردم ، نمیتونستم بکنم..

اونا همون سیاه پوستایی بودن که منو زدن
از جام بلند شدم
من امادگی کتک خوردن دوباره رو ندارم ، یعنی بدنم نداره
هنوز کبودی هام خوب نشده و دندم هم بعضی وقتا درد میگیره
میدونم اگه بازم کتک بخورم این دفعه دیگه حتما میمیرم
شاید خودم باهاش مشکلی نداشته باشم ولی مادرم ...
از جام بلند شدم وقتی راهشونو کج کردن سمتم
اروم اروم جلو اومدن و منم عقب عقب رفتم
" هی ببینید کی اینجاست ، همون کوچولویی که چند هفته پیش قلقلکش دادیم
فکر میکردم مردی پسر! " یکیشون داد زد

One-way Road (H.S)Where stories live. Discover now