فصل بيست و نهم || ريچل و آدرى

361 49 52
                                    

خونه ى اد، يك خونه ويلايى با طراحى مينيمال ومدرن بود، رنگ ديوارا سفيد يكدست بود و كل ديوارى كه به حياط پشتى مى خورد شيشه اى بود.

ريچل با لبخند طلايى جلوى در ايستاده بود و وقتى من و ديد محكم بقلم كرد. مى تونستم صورت اد و ببينم وقتى به همسرش نگاه مى كرد كه چه شكلى من و بقل كرده.

"امدوارم غذاى دريايى دوست داشته باشى. البته اگه بهش آلرژى يا هرچيزى داشته باشى من كبابم آماده كردم." ريچل اينارو پشت سر هم رديف مى كنه و من و به داخل خونه دعوت مى كنه. داخل خونه هم مثل بيرونش سفيد يكدست بود. ضلع شرقى خونه با مجسمه هاى عجيب فلزى تزيين شده بود.

"غذايى دريايى به نظرم خوبه." اين و مودبانه مى گم و روى مبل هاى سفيد مى شينم. هيچ تلوزيونى توى خونه نبود، به جاش گرامافون بزرگى كنار بقيه وسايل صوتى ديگه قرار داشت.

" به نظرم اينكه باهم غذارو حاضر كنيم ايده ى خوبى ميومد و من صدف هاى خشمزه اى خريدم، ميگو و خرچنگم داريم." دستام و گرفت و از روى مبل بلند كرد. اد درحالى كه داشت با گرامافون كار مى كرد به من لبخند زد و بعد آهنگ قديمى پخش شد.

"من عاشق اين آهنگم!" دستام و بالا مى گيره و با ريتم آهنگ تكون مى ده.خنده ى كمى از دهنم در مياد وقتى تعادلم و از دست مى دم. اد با خنده جلو مياد و دست ريچل و مى گيره و مى چرخونش. هردوشون با آهنگ هم خونى مى كنن و بعد با خنده به من نگاه مى كن. نمى فهمم چى مى خونن چون آهنگ فرانسوى ولى هرچى هست به نظر خيلى قشنگ مى رسه.

قلبم براى يك لحظه مى لرزه، اگر خانواده ام هنوز پا برجا بود حتما اين شكلى مى شد. بهشون لبخند دروغى مى زنم. همون شكلى كه صداى گرامافون توى خونه مى پيچيد من و ريچل سمت آشپزخونه رفتيم و اد رقت تا با چند تا از همكاراش صحبت كنه.

" با تمام خوبياى اد تماس تلفنياش و دوست ندارم. اگه بهت بگم چند بار وسط سكسمون مجبور شده جواب بده تعجب مى كنى!" اينارو با حرس گفت و با چاقو كله ى ميگو بيچاره و مى كنه.

"هيچ كس كامل نيست." ساده جواب مى دم و با تمام دقتم مشغول خورد كردن كاهو ها مى شم.

"آره، راست مى گى هيچ كس كامل نيست." با لبخند بهم مى گه و بعد صداى جلز ولز سرخ شدن ميگوهاست كه سكوت بينمون و پر مى كنه.

"راستى لباستو دوست دارم خيلى تو تنت خوشگله." ريچل لحن مهربونى داره، هر كلمه رو جورى بيان مى كنه انگار واقعا منظور داره از هر حرفش.

"آدرى هميشه اينشكلى لباس مى پرشيد، تو دهه ما مثل راك استاراى واقعى بود، موهاى فرش و پريشون مى كرد و كت هاى جلفى مى پوشيد، چند نمونش و دارم اگه بخواى ببينى."

RestartHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin