part34

870 139 170
                                    

معلومه کاورو خودم درست کردم؟😂خا بمن چ عکسی ک میخواستم کلا هیچ جا نبود😐😂
این قسمت نیاز به دقت خیلی زیادی داره و خودتون باید یه سری چیزارو کنار هم بزارین و نتیجه گیری کنین...
پس با دقت بخونینش تا دمپایی صورتیامو رو نکردم😐💞

*****

دو پسر کوچولو توی فضای حیاط قصری دنبال هم میکردن...قصری با شکوه و مجلل...

دو اشراف زاده که برخلاف لقبشون با لباس هایی گِلی جیغ جیغ میکردن و به هر طرف اون حیاط میدویدن...

و مادر و پدری که از پشت شیشه به دو پسر کوچولوشون خیره شده بودن و لبخند لحظه ای از چهره شون پاک نمیشد...

اون دو پسر دو ساله ی کوچیک با موهای چتری و بلوندشون توی اون پالتوهای زمستونی مثل دوتا توپ گرد دنبال هم میدویدن و هرکدوم از اونا ذوق زده جیغ میزد و دستاشو بهم میکوبید وقتی میتونست با گلوله ی برفیش به اون یکی بزنه...

یکی از پسر ها افتاد و لب های صورتی رنگش به سمت پایین خم و اشک توی چشم های سبزش حلقه زد و با دستایه کوچیک و تپلش زانوش رو مالید...

اون یکی پسر ایستاد و گلوله ی برفی از دستش افتاد و دستاشو روی دهنش گذاشت و چشم های سبز رنگش رو گرد کرد و "هین"آرومی از بین لب هاش آزاد شد...

هری:ادی؟چیشدی چلا افتادی؟...

با لحن بچگونه و معصومش گفت و سرش رو روی شونه ش کج کرد و به برادرش خیره شد...

ادوارد:هَلی...زانوم...

با بغض گفت و بینیش رو بالا کشید و هری به لپ ها و بینیش که به خاطر سرما قرمز شده بودن خیره شد...

متفکر سرش رو کج کرد و با انگشت های کوچیکش روی موهاش رو خاروند و جلو رفت و دست برادرش رو گرفت و سعی کرد بلندش کنه...

ادوارد با کمک هری بلند شد و هری بهش لبخندی دندون نما زد ولی پاش روی برف ها لیز خورد و توی اون پالتوی پشمی مثل یه توپ از پشت افتاد...

ادوارد اینبار برخلاف هری دستایه تپل و کوچولوش رو بهم زد و با ذوق جیغ کشید و روی شکم هری نشست و موهای بلوندش رو بهم ریخت...

هری خندید و خواست اون پسر شیطون رو پس بزنه ولی ادوارد جیغ جیغ کرد و هری رو توی برف ها قِل داد...

ادوارد:الان آدم بلفی میشییییی...

با ذوق گفت و هری غش غش خندید وقتی ادوارد پاش لیز خورد و اون دوتا پسره فسقلی مثل دوتا توپ برفی روی هم افتادن...

جما:پسرا بیاین داخل این بیرون سرده...

با شنیدن صدای خواهرشون سمتش برگشتن و خندیدن و جما با دیدن چال های کیوت اون دوتا پسر لبخند مهربونی زد...

_جماااا...

هردو باهم گفتن و سمتش دویدن و هرکدوم از اونا یدونه از پاهای خواهر بزرگترشون رو بغل کرد...

the moon[L.S]Where stories live. Discover now