far from love [Z.M]°•°[L.S]

25

سعلاام من برگشتم 😂💙
دیر شد اما سعی کردم چپتر طولانی باشه
و اینکه لطفا اهنگ این چپترو حتما بگوشید

Crave you _ Robinson

چشماشو باز کرد و خمیازه ای کشید؛ کمی بدنشو کشید و دستشو رو عضلات لخت هری کشید!

چشماش در عرض چند ثانیه به گردترین حالت ممکن تبدیل شد و تو یه حرکت دستشو کشید و از تخت بلند شد، نگاهش به چشمای هری که با خنده نگاش میکرد افتاد:

لو- من اینجا چیکار میکنم؟؟؟

هری دستی تو موهاش کشید و خودشو کمی بالاتر برد تا به هدبرد تخت تکیه بده:

ه- مثل اینکه دیشب واقعا مست بودی چیزی یادت نیست!

لویی پیرهن هری رو از رو زمین برداشت و پرت کرد سمتش با حرص غر زد:

لو- بپوش این بی صاحابو

سرش تیری کشید و تازه یادش اومد بعد خوردن ۵-۶ تا شیشه لحظه رمانتیک زین و لیام رو بهم ریخته بود و برگشته بودن خونه اما....

لو- نگو که لیام الان تو اتاق منه

هری خندید و پیرهنشو تنش کرد؛ از جا بلند شد و به سمت سرویس اتاق رفت:

ه- دقیقا لیام همونجا بجای تو رو تختت و تو بغل زین خوابیده

لویی چشم غره ای بهش رفت و بالشت روی تخت رو به سمتش پرت کرد که به در بسته ی حموم برخورد کرد و صدای خنده ی هری بلند شد؛ پشت در ایستاد و بهش تکیه زد:

لو- یعنی الان نمیتونم لباس بردارم از تو اتاقم؟

صدای هری تو صدای آب گم شد و لویی مجبور شد گوشش رو به در بچسبونه:

لو- چی میگی؟؟؟

صدای هری به در نزدیک شد:

ه- میگم هنوز هیچکس بیدار نشده پس نه!

لو- پس چی بپوشم؟؟؟

لویی غر زد و پاشو رو زمین کوبید:

ه- از تو لباسای من یه چیزی پیدا کن

صدای هری دور شد و لویی با حرص به سمت کمدش رفت تا بین لباساش کوچیک ترین چیزی که میتونست رو پیدا کنه:

لو- از لباسای من بپوش! آره از لباسای تو که هفت تا از من توش جا میشه؟ مرتیکه فکر کرده منم اندازه خودشم....

بوی عطری که از لا به لای لباساش بلند میشد کلافه کننده بود؛ حتی اگه تموم حواسش رو هم میداد به گشتن برای لباس بازم با تموم وجودش میخواست که اون بو رو بغل کنه!

تنها هودی که تو کمد بود رو برداشت از اون آدم رسمی حتی همین یه هودی هم بعید بود؛ هودی رو جلوی بینیش گرفت و عمیق نفس کشید. این یکی انگار فقط بخاطر اینکه تموم مدت قاطی اون لباسا مونده بود بوی عطرو به خودش گرفته برعکس باقی لباسا که بوی چوپ به خوردشون رفته و میتونست بوی زندگیو از بینشون حس کنه