24

1.5K 272 92
                                    


Broken_Isak Danielson

لویی با اخم نگاهی به دستهای گره خوردشون انداخت و باز نگاهی به چشمای سرگردون زین که روی دیوارا چرخ میزد:

لی- اوکی لویی اگه با چشمات نمیتونی بخوریش بیا جلو یه روش دیگه رو امتحان کن

لویی تا دهنشو باز کرد تا هرچی میتونه بار اون دو تا بی مغز کنه دستی جلوی دهنش قرار گرفت و بعد از چند ثانیه صدای هری رو کنار گوشش شنید:

ه- خیلی خوشحالم براتون پسرا! هرچند لیام حیف شد اما خوب عاشقه دیگه کور شده

لویی با حرص دست هری رو کنار زد و چرخید سمتش:

لو- آها اونوقت لیام حیف شده؟؟؟ اون یه هیولای زبون بازه که میتونه همه رو خر کنه و قطعا زین رو هم خام کرده

ه- کام عاااان کجای اون آدم آروم به یه هیولا میخوره؟

لو- از اونجایی که دوستش یه اورانگوتانی مثل توئه

ه- ودف لو تو اون به من گفتی اورانگوتان؟؟؟؟

هری خنده عصبی کرد و رو به لویی توپید

لو- اره دقیقا تو یه اورانگوتان بی مغز و کج سلیقه ای!

لویی گفت و سمت زین چرخید که با جای خالیشون مواجه شد؛قطعا موقع دعوای این دو تا، رفته بودن پیش بقیه و لویی حتی متوجه نشده بود:

ه- تو هم یه کیتن وحشی که بلد نیستی چطوری با بزرگترت حرف بزنی

لویی با شنیدن حرف هری با خشم به سمتش برگشت و مشت نه چندان آرومی تو قفسه سینه اش فرود آورد:

لو- دفعه آخرت باشه به من میگی کیتن وگرنه کاری میکنم دیگه توانایی حرف زدنم نداشته باشی بابابزرگ!!!!

لویی گفت و به سمت حیاط پشتی ویلا رفت که همه اونجا دور آتیشی که نایل درست کرده بود نشسته بودن؛ کل تعطیلاتش با کل کل کردناش با هری به فاک رفته بود و نه تنها بهش نزدیک نشده بود بلکه روز به روز هری رو از خودش دورتر هم میکرد؛ افکار سمیش یه لحظه بهش این اجازه رو نمیداد که بیخیال فکر کردن به کندال و رقابت بینشون بشه!

ش- واااو و زینم اعتراف کرد؟

لی- هی شان دیگه تو مسائل شخصی که سرک نکش

پری هم پشت شان دراومد و غر زد:

پ- مسائل شخصی تو همه ما رو بفاک داده بگین ببین؛ زین؟ یعنی تو هم عاشقشی؟

ز- بنظرتون این عاقلانه اس که من عاشق دوست پسر دوستم بشم؟

گفت و سری به علامت تاسف تکون داد لویی بالاخره جلو رفت و کنار زین نشست:

لو- عاشقش نشده فقط گفته این فاکر خوبیه بزار امتحانش کنم

از حرفش پری و شان خندیدن و زین با حرص پای لویی رو لگد کرد:

far from love [Z.M]°•°[L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora