season 2 ch 9

1K 180 92
                                    

هی گایز ببخشید بابت تاخیر
نوشتن بسی برام سخت شده بود این مدت
راسی رتبه فار توی زیام #1 شده و من خییییلیییی خوشحالم الان😂💙
مرسی برای حمایتتون :")))
و در اخر برای اینکه متوجه تیکه اخر این چپتر بشین چپتر ۳۴ رو یه نگاهی بندازین:)
آهنگ این چپتر:

Daddy_coldpaly

لپتاپ رو روی میز گذاشت و کمرش رو کشید. کل روزش رو مشغول طراحی شده بود و حالا بعد از گذشت چند ساعت درد معده و احساس گشنگی که میکرد باعث شده بود از کار دست بکشه.

گوشیش رو برداشت و نگاهی به ساعت انداخت. ۷ ساعت خودش رو درگیر کرده بود که ذهنش رو از تموم افکار مالیخولیایی که تمام نقاط مغزش رو هدف قرار گرفته ازاد کنه. اما حالا با کنار گذاشتن لپتاپ، اینبار ذهنش تموم اون افکاری که کنار زده بود رو با قدرت بیشتر مرور میکرد.

هرادمی وقتی سطل آشغال پر میشه با اون چه كار میکنه؟ مسلما آن را خالی میکنه اما هیچ ادمی به آشغال های ذهنشو اهمیتی نمیده و خالیش نمیکنه. درحالی که اگه چيزی رو به حال خودش رها کنیم و به همونطور باقی بمونه فضا پر میشه و کم کم با پر شدنش سر میره.
وقتی گنجايش ذهنی ما پر میشه، با بروز يک اتفاق سر میره حتی اگر به اصطلاح در اين سطل آشغال ذهنی رو محكم بسته باشيم؛ با وجود بسته بودن درش بوی آشغال پخش میشه و ما رو آزار میده و نمیزاره كه آزاد زندگی كنيم.
کندال همیشه این رو بهش یاداوری میکرد که تا اون احساسات بد گذشته رو بیرون نریزه نمیتونه نفس بکشه؛ گفته بود برای اینکه بتونه از بند تموم اون احساسات بد و خوبش آزاد بشه باید همه اونا رو دور بریزه.

باید دور بریزه تا بتونه دردهای جدید زندگی رو تحمل کنه!

از جا بلند شد و بدنش رو کشید. به سمت اتاق لیام رفت و اروم بازش کرد. با دیدن چشمای باز لیام گفت:

- میخوام غذا سفارش بدم تو هم میخوای؟

- اره

سری تکون داد و خواست درو ببنده که صدای لیام باعث شد مکث کنه:

- میشه ببینی دس کی میاد؟

دست چپش بالا اورد و نیم نگاهی به ساعت کرد و بعد به گوشی لیام که کنارش روی عسلی بود.

- بهش زنگ بزن

و بی حرف دیگه ای از اتاق بیرون رفت. حتی دلش نمیخواست اهمیتی به دیر اومدن دس بده یا بهونه ای هرچند بخاطر لیام برای زنگ زدن بهش داشته باشه اینطوری زندگیش اروم تر بود.

گوشیش رو برداشت به اپن تکیه زد خواست شماره ی مورد نظرش رو برای سفارش دادن غذا بگیره که با دیدن شماره ناشناس روی صفحه ابروهاش بالا پرید. بی مکث دکمه سبز رو فشرد و گوشی رو کنار گوشش گذاشت:

far from love [Z.M]°•°[L.S]Where stories live. Discover now