33

1.3K 248 38
                                    

Chapter 33

Song:
Hope is a dangerous thing_Lana del ray

****

Flash back

اولین ملاقاتشون درست طبق برنامه بود؛ بعد یه قمار سخت و باخت سنگین وقتی حتی پول پرداخت مشروبی که خورده بود رو هم نداشت و طلبکارا دورش جمع شده بودن!

لویی با بیخیالی سرجاش نشسته بود و میخندید؛ هر لحظه منتظر مشت هایی بود که به صورتش بخورن ولی وقتی هیچ اتفاقی نیوفتاد چشماشو باز کرد و برای اولین بار نایل رو دید

یه پسر غریبه داشت تموم بدهیش رو  پرداخت میکرد؛
این عجیب ترین قسمت زندگیش بود؛ لویی مدتها میشد که کسی رو نداشت که تو شرایط سخت دستش رو بگیره و حالا این مرد غریبه از آسمون اومده بود.

لویی اون لحظه نمیدونست پرداخت بدهیش توسط نایل حکم بستن زنجیر زندان به پاهاش بود؛
نایل از راه دوستی وارد شده بود و حق انتخابی به لویی نداده بود؛ طبق خواسته ی لیام، نایل طوری خودش رو وارد زندگی لویی کرده بود که لویی نمیتونست خواسته اش رو رد کنه!

و البته که این موضوع زیادم راحت نبود بعد از ۷ ماه سایه به سایه دنبال لویی بودن، بالاخره تو این موقعیت دیده بودتش توی این چند ماه حتی یه بارم نبود تو قماری که میکرد ببازه!

نایل در عرض یه هفته تموم بدهیای لویی رو پرداخت کرده بود و در قبالش وقتی لویی خواسته بود خونه ی مادریش رو بفروشه تا تموم هزینه رو پرداخت کنه فقط گفته بود:
- بیا جور دیگه ای تسویه کنیم، اون کسی که این پول رو بابت بدهیت داده نیازی به این پولا نداره ولی طور دیگه ای میتونی براش جبران کنی

- پس چطوری باید جبران کنم؟ پول کمی نبود!

نایل پاشو روی پاش انداخت و گیلاسشو بالا آورد:

- تو فقط قبول کن به بقیه اش کاری نداشته باش

لویی با بیخیالی شونه ای بالا انداخت و گیلاسشو به گیلاس نایل زد و بدون هیچ اونو حرفی سمت لباش برد

اینکه قرار نبود پولی بده انقدر وسوسه کننده بود که اهمیتی به کاری که قرار بود بکنه نده؛
نایل هم انقدر از اعتماد لویی به خودش مطمئن شده بود که میدونست دیگه نیازی به جلب اعتماد بیشتر و صبر بیشتر از این نیست

بعد اون شب لویی شد هم خونه ی نایلی که تنها چیزی که ازش میدونست اطلاعات روی یه کارت ویزیت بود!

هفته ها و ماه ها پشت هم میرفتن و نایل کم کم شروع کرده بود به توضیح دادن اطلاعات  شرکت یه آدم... و کم کم پای زین وسط اومد.

far from love [Z.M]°•°[L.S]Where stories live. Discover now