38

1.2K 225 34
                                    


- تو کی‌ای؟ اینجا چیکار میکنی؟

زین سریع صورت خیسش رو پاک کرد و با ترس به کریس نگاه کرد. گند زده بود قرار نبود کسی اونو ببینه و حالا نگاه هر سه نفر روش بود:

- بیبی لطفا بیا اینجا

برگشت و با درموندگی به لیام که به دادش رسیده بود نگاه کرد؛ لیام جلو رفت و با لبخندی اشکای زین رو پاک کرد و بعد چشم دوخت به دس و گفت:
- ببخشید من با دوست پسرم دعوام شد و خب اون یکم دل نازکه قهر کرد حواسش نبود کجا میاد

دست زین رو گرفت و ازشون دور شد؛ زین بی حرف دست لیام رو تو دستش گرفته بود و لیام هم سکوت کرده بود.
زین الان از همیشه حساس تر بود و نیاز به مراقبت داشت اینکه بخاطر اومدنش به اینجا و دیدن دس سرزنشش میکرد هیچی رو درست نمی‌کرد.
بهش حق میداد هرکسی هم جای زین بود بعد این همه سال با دیدن پدرش دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه.

- خراب کردم؟

نیم نگاهی به زین انداخت و لبخند نصفه نیمه ای زد:

- نه

زین لبشو به دندون گرفت و تند تند پلک زد؛ حتما بعد اون همه اشک ریختن چشماش حسابی پف کرده بود:

- میشه زودتر بریم از اینجا بیرون قیافه ام حتما خیلی مزخرف شده

لیام بی توجه به جمعیتی که همه جای خونه بودن و صدای همهمشون هر لحظه بالاتر میرفت دستشو دور کمر زین حلقه کر و اونو سینه به سینه خودش چسبوند،تو صورتش خم شد و با همون لبخند که حالا جون گرفته بود و عمیق تر شده بود دستی به زیر چشمای قرمز زین کشید:

- خیلی زشت شدم فکر کن قیافه ام برای ابد تو ذهن بابام اینطوری....

- تو حتی با چشمای قرمز و غمگینتم زیبایی
زین با شنیدن جمله لیام جمله اش رو نصفه ول کرد و به چشمای لیام خیره شد؛ انقدر جمله اش صادقانه بود که میتونست کل وجود زین رو گرم کنه و برای سالها بهش اعتماد بنفس بده

لیام با دیدن چشمای براق زین و لبخند کوچیکی که رو لباش بود بوسه ای رو پیشونیش زد و ازش جدا شد دستشو گرفت و از سالن بیرون رفتن:

- لیام

- جانم

- میخوام قید گذشته ای که داشتم رو بزنم...میتونم؟

لیام در ماشین رو باز کرد و منتظر شد تا زین سوار شه، وقتی سوار شد،قبل بستن در آروم گفت:

- میترسم آینده ات رو قربانی پاک کردن گذشته ات کنی

ماشین رو دور زد و پشت فرمون نشست؛ زین سمتش چرخید:

- پس چیکار کنم؟

ماشین رو راه انداخت و فکر کرد؛ چیکار میتونه کنه؟ خب شاید اگه زین پیش دس باشه امنیتش بیشتره و شایدم نه! سایمون خبر نداشت تیموتی کجاست ولی پیدا کردن اون بچه و هویت جدیدش برای اون آدم سخت نبود!

far from love [Z.M]°•°[L.S]Where stories live. Discover now