Part 9

1.6K 244 64
                                    


شب برگشتن خونه و تا رسیدن باز بی هوش شدن، لویی دلش برای خونشون تنگ شده بود.

لویی تصمیم گرفته بود کارشو کمتر کنه و وقتش رو بیشتر برای هری بزاره... هری هم میخواست لویی و زین رو بهم معرفی کنه تا از طریق زین، لویی بتونه با آدمای معروف تری آشنا بشه و کار کنه.

هری با کار لویی هیچ مشکلی نداشت، همیشه هم تشویقش میکرد، تنها مشکلش کسی مثل آستن بود که میدونست قصدش چیه.

هری حالش خیلی بهتر بود. کمبود خوابش تا حد خیلی زیادی جبران شده بود، دیدن و حس کردن لویی هم باعث شده بود انرژی بگیره.

لویی زودتر از خواب بیدار شد، حمام رفت و یکی از تیشرتای هری که برای خود هری هم گشاد بود، پوشید.

تیشرت تا زانوهاش اومده بود و لویی با تنبلی هیچ شلواری پاش نکرد.

رفت آشپزخونه و تلاش کرد برای بیبیش صبحانه درست کنه.

میخواست هری رو خوشحال کنه... در واقع طرز لباس پوشیدنش از تلاشش برای صبحانه برای هری قابل قبول تر بود.

پنکیک ها و تخم مرغ هاش سوخته بودن و وضعیت تست هم که معلومه.

با اینحال با اعتماد بنفس کامل میز رو چید. هری همون موقع از پله ها اومد پایین.
_لو این بوی چیه بیبی؟ چیزی سوخته؟

لویی رفت جلو تا هری بتونه ببینتش.
_عزیزم صبحانه درست کردم بیا آشپزخونه.

هری محو لویی شده بود. اون فاکر کوچولو با موهای بهم ریخته ی روی صورتش و تیشرت هری بشدت کیوت شده بود. رفت سمت لویی و بغلش کرد.
_لباس من راحته بیب؟

لویی سرشو به سینه ی هری کشید.
_اهوم خیلی.

هری سر لویی رو بوسید. بوی سوختنی هنوزم میومد
_عزیزم مطمئنی میتونیم اینارو بخوریم؟

لویی سرشو از سینه هری فاصله داد. چینی به پیشونیش انداخت و با لحن طلب کاری گفت
_میدونی من چقدر زحمت کشیدم برای اینا؟

هری از لحن و نگاه طلب کار بیبیش خنده ای کرد و همونطور که اونو توی بغلش داشت روی صندلی نشست و اونو رو پای خودش نشوند
_باشه عزیزم من تسلیمم.

اول یکم از قهوه چشید، باورش نمیشد لویی حتی قهوه رو هم بتونه بسوزونه، اون قهوه فقط زیادی جوشیده بود... خواست هرچی از قهوه تو دهنش مونده رو تف کنه توی فنجون که چشمش به دوتا تیله ی آبی که مثل پاپی منتظر نگاهش میکردن افتاد برای همین پشیمون شد و همشو قورت داد
_چطوره؟

لویی با لحن آروم و مظلومی پرسید، هری ناخواگاه گفت
_عالیه عزیزم.

لویی لبخندی از روی رضایت زد و از روی پای هری پایین پرید
_خوبه پس تو صبحونتو بخور تا من برم سوغاتیتو بیارم

Who Like Me [L.S] *completed*Where stories live. Discover now