Who Like Me [L.S] *completed*

Part 31

اول ووت بدین بعد شروع کنین

آخر پارت حرف دارم
.
.
.

_آقای تاملینسون، هواپیما تا چند دقیقه دیگه میشینه، لطفا کمربدتون رو ببندید.

لویی با صدای نازک مهماندار از فکر خارج شد و کمربندشو بست.

تمام طول پرواز داشت به این فکر میکرد که با رفتن یهوییش اونم بعد تماس آستن چجوری میتونه برگرده پیش هری و بهش توضیح بده.

هیچ ایده ای نداشت که چه اتفاقی افتاده که پلیس میخواد بازداشتش کنه، اما امیدوار بود حداقل بازداشتش کنن تا هری متوجه بشه اون بخاطر آستن نرفته.

آستن درست توی تماسش توضیح نداد چیشده و فقط بهش گفت خودشو سریع به فرودگاه برسونه.

وقتی سوار هواپیما شد، قبل از اینکه مجبور شه گوشیشو خاموش کنه تصمیم گرفت به هری پیام بده و همه چیزو توضیح بده،ولی خب میدونست هری هیچوقت با یه تکست قانع نمیشه پس بیخیالش شد.

هواپیما نشست، لویی ساک کوچیکشو دست گرفت و خارج شد.

آستن توی ماشینی با شیشه های دودی منتظرش نشسته بود.

قطعا نمیخواست چندتا عکاس پیدا بشن و دوباره ازشون عکس بگیرن و شایعه ی رابطشون رو داغ تر کنن.
همینجوری لویی نقشه ی قتلشو توی کلش داشت.

لویی سوار ماشین شد و آستن به سرعت حرکت کرد.

هنوز 5دقیقه هم نگذشته بود که با داد لویی یهو ترمز کرد

_تو به چه حقی گذاشتی همچین تیتر مزخرفی بنویسن؟ مگه قرار نبود مراقب باشی؟ میدونی بخاطر تو من توی چه موقعیتی با هری افتادم؟اصلا میفهمی اون بعد دو سال تازه یه شب بهم اعتماد کرده بود و بعدش بوم تو گند زدی جکسون.

صدای بوق ماشینای پشت سرشون توی صدای داد لویی گم شد.

آستن انتظار این رفتار رو از لویی داشت ولی خب انتظار این صدارو از اون جسته نداشت.

ماشین رو دوباره راه انداخت و ترجیح داد فعلا حرفی راجع به مصاحبه نزنه تا لویی آروم تر شه.

_ما راجع به اون بعدا حرف میزنیم لویی و من بهت اطمینان میدم بعداز منتشر شدنش به سرعت جلوشو گرفتم و ازشون شکایت کردم. ولی الان مسئله‌ ی مهم تری هست.

لویی با حرص داد زد
_چه مسئله ای مهم تر از هریه؟ پلیس؟ فاک بهش، من راضیم بیوفتم زندان تا حداقل هری بفهمه قضیه چی بوده.

آستن لحظه ای چشماشو محکم روی هم فشرد
_لویی ازت شکایت کردن. یکی از مدلات. اون مدعی شده تو ازش سوء استفاده ی جنسی کردی و مجبورش میکردی غذا نخوره و تمرینای سخت رو بدون رضایت خودش انجام بده. فکر نکنم هری با شنیدن اینا خیلی خوشحال بشه.