Part 22

1.2K 216 38
                                    

اول ووت بدین بعد شروع کنین
.
.
.

اون واقعا رفت، اره حتی بعد از اینکه باهم خوابیدم و این باعث شد حس وسیله بودن بهم دست بده. اون اومد باهام خوابید که ببرتم عروسی دوستش و بعد باهام بهم بزنه؟

لویی به اینا فکر کرد و بزرگ شدن بغضی رو توی گلوش حس کرد.

هری باهمون باکسر از جاش بلند شد و از اتاق خارج شد.

لویی همونجور با بغض روی تخت نشسته بود و به در بسته خیره بود.

چند دقیقه با چشمای خیس اونجا نشست. وقتی دید هری واقعا قصد نداره برگرده به اتاق به سختی از جاش بلند شد

تمام مدت توی اتاق به خودش لعنت میفرستاد. از طرفی حق رو به هری میداد که بعداز همه‌ی کارایی که لویی در حقش کرده باهاش اینطور رفتار کنه، از طرفیم حق رو به هری نمیداد و با خودش توی جنگ بود.

کت شلوار خوش دوخت و گرون قیمتی که با زین انتخاب کرده بودن تا بپوشه روی در خودنمایی میکرد. اونو برگردوند توی کمد و یکی از جین های مشکیشو با کت اسپرت مشکی و تیشرت نازک مشکیش از کمد کشید بیرون.

بی حوصله به موهاش دست کشید و حتی به خودش عطر هم نزد. اون ناراحت تر از این حرفا بود که الان به خودش برسه، حتی با اینکه عروسی دوستی بود که توی این مدت کم مثل برادرش شده بود.

از اتاق خارج شد و پله هارو با کمترین سرعت ممکن اومد پایین.

هری حاضر و اماده با همون کت شلواری که موقع اومدن تنش بود روی کاناپه نشسته بود و به روبه به روش خیره بود.

لویی متوجه شد هری اصلا متوجه حضورش نشده و داره گوشیشو توی دستش خرد میکنه.

سرفه ی کوتاهی کرد که هری سرشو بلند کرد، با دیدن لویی از جاش بلند شد و به طرف در خروج رفت.

لویی ناراحت تراز قبل دنبالش راه افتاد، جلوی در حیاط هری با چهره بی تفاوت برگشت رو به لویی.

_با ماشین من میای یا خودت؟

لویی مات به چهره هری خیره موند، وادفاک هری تو نیم ساعت پیش داشتی توی من ضربه میزدی و الان میگی با ماشین تو یا خودم میام؟

لویی اول خواست با ماشین خودش بیاد ولی فکر کرد شاید بهتر باشه با هری بره تا باهاش حرف بزنه.

زیر لب جوری که هری بشنوه گفت
_ماشین تو

هری سری تکون داد و در حیاط رو باز کرد و به سمت ماشینش حرکت کرد و سوار شد.

لویی سریع دنبالش رفت و سوار شد، فکر کرد اگه دیر کنه ممکنه هری بره.

برعکس تصور لویی توی ماشین حتی یه کلمه هم بینشون رد و بدل نشد. یعنی با اون قیافه ی جدی ای که هری داشت رانندگی میکرد و به جاده خیره بود، لویی اصلا نتونست حرفی بزنه.

Who Like Me [L.S] *completed*Where stories live. Discover now