ووت بدین بعد شروع کنین که داستان ها داریم
.
.
._لو؟
صدام میکنه و صدای مخملیش گوش هامو نوازش میکنه.آروم لای پلکامو باز میکنم و جنگلِ همیشه سبزِ اسرار آمیزش منو مجذوب میکنه!
جلو میاد و با فاصله ی نه چندان زیادی،کنارم روی تخت میشینه.
انگشتای کشیده اش،با آرامش میونِ موهام به رقص درمیان و لذت و حسِ شیرینِ خواسته شدن رو؛به آرومی به وجودم تزریق میکنن.
پلک روی هم میذارم و لبخندی روی لبام میشونم.
با لذت"هوومی"میگم و حس آرامشی که از وجودش و لمس هاش به سمتم میاد رو با آغوش باز میپذیرم.
من بیشتر میخوام..
من مقدار خیلی بیشتری از اون حس آرامش رو میخوام..
خیلی بیشتر!دستمو پشته گردنش میندازم و با فشار کمی، تن گرمشو روی تنم میکشم.
موهای بلند و مجعدشو نوازش میکنم و عطر خوب تنشو بو میکشم.
با حس لبهای نرمش روی پوست حساس گردنم، بوسه های خیس و نرمش ،ناله ی آرومی میکنم و پلکای بستمو بیشتر روی هم فشار میدم.
_آ..آه هزا
بدنم گر گرفته و دونه های ریز عرق رو کنار سرم، روی شقیقه ها حس میکنم.
هردفعه که لمسهای بهشتیشو روی پوستم به جا میذاره،این تن بی جنبه ی منه که با آخرین توانش؛نیازش به اون رو در سکوت و فقط با یک گر گرفتن ساده ثابت میکنه.
اون منو لمس میکنه و من دوباره کنترل جفت دستای سرکشمو از دست میدم؛درست زمانی که اونا با بازیگوشی به زیر تیشرت سورمه ای رنگش سر میخورن و روی پوستِ نرم و گر گرفته ی کمرش به لغزش درمیان.
با حس استخون ترقوه ام بین ردیف دندوناش، ناله ی بلندتری میکنم و ناخن های نه چندان بلندم داخل پوست کمرش فرو میرن.
سفت شدن دیکمو از زیر پارچه ی باکسرم،که تنها پوششم بود حس میکنم و البته که اون هم وضعیت بهتری از من نداره؛چون همین حالاشم،نفس های سنگین و برآمدگی جلوی شلوارش همه چیز رو لو میده.
دستاش پایین و پایینتر میرن و با حس انگشت اشاره اش روی سوراخم، برای لحظه ای نفسم میبره از حس انگشتش روی اون قسمت و ناله ی بلندی میکنم.
پاهای لختم رو دور کمرش حلقه میکنم و تن گرمشو بیشتر به خودم فشار میدم.
همه چیز به سرعت میگذره و حالا،با حس پوست بی پوشش روی تنم،لذت رو بیشتر و بیشتر میچشم.
دستای کشیده اش،نقطه به نقطه ی تنمو لمس میکنن و لبهاش به هر قسمت گردنم بوسه میزنن و گاهی،کبودی های بنفش رنگی به جا میذارن.
YOU ARE READING
Who Like Me [L.S] *completed*
Fanfiction(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam