اول ووت بدین بعد شروع کنین
هشدار: اخر پارت اسماته اگه دوست ندارین نخونین ولی بعدش من حرف زدم برین اونارو بخونین
.
.
.لویی از توی تبلتش تمرین مدل هارو نگاه میکرد. اونا خوب بودن، فقط باید یکم دیگه کار میکردن تا بتونن توی فشن شوی بزرگ لویی کت واک کنن.
از وقتی همه ی تمرکزشو روی عکاسی گذاشت، خیلی زود از مدلای تکراری خسته شد و تصمیم گرفت مدلای خودشو آموزش بده و چهره های جدیدی رو وارد این کار کنه.
آستن هم برای حمایت از اون، طراحای معروفی رو استخدام کرد تا فقط برای مدلای لویی، به اسم برند جکسون لباس طراحی کنن تا ایده ی لویی خیلی زود پا بگیره.
بعداز چندتا کت واک اون مدلا خیلی سریع از برندهای دیگه پیشنهاد کار میگرفتن و این برای لویی خیلی خوب بود.
حالا اون عکاسی شده بود که کت واکای مخصوص و منحصر به فرد خودشو داشت و همه برای دیدن فشن شوها و مدلاش سر و دست میشکوندن.
لویی به کمک آستن بهترین مربی هارو برای مدلاش استخدام کرد. یه برنامه ی 24ساعته از خواب و غذا و ورزش گرفته تا حتی فعالیت اونا توی سوشال مدیا براشون تنظیم میکرد تا اونارو اول بین مردم نشون بده و محبوب کنه.
مدلای اون از همه نظر منحصر به فرد بودن. لویی از چهرها و هیکلای متفاوت، همه ی رنگای پوست و نژادها استفاده میکرد.
ولی یه ویژگی توی تک تکشون بود، اونم روابطشون توی سوشال و سوشال مدیا.
اونا همیشه باید لبخند میزدن به غیر از ران وی.(استیجی که روش کت واک میرن)
حق نداشتن خارج از ران وی، حالت مهربونی و لبخند کمرنگ رو از چهرشون دور کنن.
باید هر چندساعت در حال یه کار خوب، یه پیام مثبت یا حتی یه عکس فشن از خودشون استوری میذاشتن.
چالش های مختلف رو انجام میدادن، با دوستاشون وقت میگذروندن و پست میکردن. درباره حوادث تلخ و شیرین واکنش میدادن و دوست پسر یا دختر معروف پیدا میکردن.
این آخری براشون یه آپشن خیلی مهم بود. حتی توی دستمزدی که لویی بهشون میداد.
لویی فکر کرد خودشم تقریبا آخرین آپشن رو داره.
پوزخندی به خودش و افکارش زد و تبلتو کنار گذاشت.
باید این سوء تفاهم رو برای یکی درست میکرد.
...
شان و نایل غرق در بوسیدن همدیگه بودن که با صدای بلند بسته شدن در از جا پریدن و ازهم جدا شدن.
YOU ARE READING
Who Like Me [L.S] *completed*
Fanfiction(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam