های بچز
اول ووت بدین بعد شروع کنیناخر پارت حرف میزنم
.
.
.صدای نفس زدن ها و ناله هاشون کل اتاق رو گرفته بود. زین چشماشو بسته بود. روی لیام بود و دیک اونو توی خودش فرو میکرد. لیام همزمان بهش هندجاب میداد و با دست دیگش باسن زین رو گرفته بود و به خودش فشار میداد.
چیزی به ارضا شدن جفتشون نمونده بود، لیام فهمید زین دیگه توان نداره پس جاهاشونو باهم عوض کرد و کنترل رو بدست گرفت.
زین با فشار ارضا شد ولی لیام هنوز نیومده بود. فقط چندتا ضربه مونده بود تا اونم مثل زین بیحال بشه.
خم شد روی زین. همزمان با هر ضربه زیرگوش زین رو میبوسید و با صدایی که بخاطر سکس خشن تر و بم تر از همیشه شده بود یه چیزایی زمزمه میکرد
_میدونی چقدر عاشقتم؟زین از شدت ضربه لیام ناله کرد
_میدونی حاضرم بخاطر تو و اما هر کاری بکنم؟
زین بیحال سرشو تکون داد
لیام ضربه اخر رو محکمتر زد و با صدای خشن تری گفت
_میدونی که یه روز انتقام پاکی و زجرایی که کشیدی ازون کثاف میگیرم؟زین یخ زد، زیر لیام سست تر شد و ترس به جای لذت تمام وجودشو گرفت.
لیام همون موقع اومد و کنار زین دراز کشید.
چند لحظه بعد که نفس هردوشون سرجاش اومد، لیام زین رو بغل کرد و اونو چفت بدنش کرد مثل تمام این دو سالی که از ازدواجشون میگذشت، مثل تمام سال های قبل ترش که زین دوست پسرش بود نه همسرش، ولی اون این عادتو ترک نکرده بود.
بعد از سکس باید زین رو نزدیک قلبش حس میکرد،انگار میخواست اونو توی خودش حل کنه تا هیچوقت دیگه از دستش نده.
اون هنوزم ترس از دست دادن زین رو داشت. اینو هیچکس نمیدونست، اون لیام شجاع و قوی که همه میشناختن، روش حساب میکردن و درداشونو بهش میگفتن هم میترسید.
لیام اول شقیقه ی زین و بعد لباش رو بوسید.
زین رو بیشتر به خودش فشرد و زیر گوشش گفت
_سالگرد ازدواجمون مبارک عزیزم، دوستت دارم.زین با دهنی که به زور تونست بازش کنه جواب دوستت دارم لیام رو داد و صبر کرد تا اون خوابش ببره.
چند دقیقه طول کشید تا صدای نفس لیام منظم بشه و نشون بده که اون به خواب رفته.
زین یکم دیگه صبر کرد، اروم از بغل لیام دراومد تا اون بیدار نشه. شلواری پوشید و از اتاق خارج شد.
اول به اتاق اما رفت. وقتی دید اون خوابه و دوربین و مانیتور محافظ اتاقش درست کار میکنه رفت سمت سالن پایین.
KAMU SEDANG MEMBACA
Who Like Me [L.S] *completed*
Fiksi Penggemar(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam