لویی هر دفعه به خودش قول میداد که باید بیشتر برای هری وقت بزاره ولی هیچوقت نمیتونست پای قولش بمونه.
اون قول داده بود طرف آستن نره، ولی بجاش چیکار کرد؟ پشت کرد به همه ی حرفای هری و ارتباطشو با اون از سر گرفت.
حتی یه لحظم به این فکر نکرد اگه واقعا آستن همونی باشه که هری میگه چی؟
نه لویی به هیچی فکر نکرد و فقط به این فکر کرد که میخواد یه کسی مثل آستن توی زندگیش باشه، اون یه دوست قدرتمند میخواست، کسی که بتونه باعث پیشرفتش بشه و خب کی بهتر از آستن دور و ور لویی بود؟
لویی فکر میکرد میتونه با وجود اون خودشو به هری ثابت کنه. رویایی که همیشه داشت رو واقعی کنه.
میتونه یه کمپانی بزرگ تاسیس کنه و برند خودشو بزنه. میتونه برای هری کاملترین مرد باشه و همه اینا احتیاج داشت به قدرت و نفوذ کسی مثل آستن.
و شاید لویی نمیدونست که دوست پسرش اونو همون جوری که هست دوست داره و حاضره جونشم براش بده.
...
_لعنتی من گشنمه، خسته شدم. دارم دیوونه میشم، این دهمین کت شلواریه که داری میپوشی و بازم میگی نه. مگه اصلا اینا باهم فرق دارن؟ همشون مشکین دیگه.! اگه اینقدر حساسی باید میدادی برات بدوزن!
زین با حرص چشماشو چرخوند
_اگه میدونستم قراره اینقد غر به جونم بزنی بهت نمیگفتم بیای مهم ترین کت شلوار زندگیمو باهم بگیریم. به هریم اینقد غر میزنی؟ اینطوری نمیگیرتتا!لویی ادای زین رو درآورد و گفت نمیگیرتت.
بیشتر روی مبل ولو شد. زین فاکی نشون داد و رفت تا یازدهمین کت شلوار رو هم امتحان کنه. درواقع حق با لویی بود، همه ی اون لباسا مثل هم بودن و زین فقط حساس شده بود. از طرفیم میخواست با خرید از کالکشن تازه ی یکی از برندای محبوب لیام اونو خوشحال کنه چون مطمئن بود لیام هم قراره از همون بخره.
زین دوباره با کت شلوار جدید وارد شد. لویی بی حوصله گوشیشو کنار گذاشت و نگاهش کرد.
_من که میگم همشون عین همن زدی، بیا فقط همینو بگیریم و بریم.زین بی توجه به لویی جلوی آیینه ی بزرگ اونجا ایستاده بود و به خودش نگاه میکرد، درواقع داشت تصور میکرد کنار لیام با این لباس چطوری میشه.
از تصورش لبخندی روی لبش اومد. لیام با کت شلوار خیلی هات میشد. اون مردک جذاب قرار بود همسرش بشه و اونا از همین الان هم یه دختر فسقلی داشتن، زندگی میتونست براش از این قشنگتر بشه؟
لویی دید زین خل شده و تو آیینه به خودش داره لبخند میزنه، خب حالا وقت خوبی بود برای اذیت کردن.
گوشیشو درآورد و ازش عکس گرفت. سریع وارد اینستاگرامش که به لطف زین و لیام فالوراش خیلی بیشتراز قبل شده بودن، شد و عکس رو با کپشن(اون چند روز مونده به عروسیش دیوونه شده، بیچاره لیام. پ. ن:انتقام خستگی و گرسنگیم گرفته شد مالیک🤘) پست کرد.
YOU ARE READING
Who Like Me [L.S] *completed*
Fanfiction(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam