هری قابلمه ی بزرگ اسپاگتی رو روی زمین گذاشت و همون لحظه زین با چنگال به جونش افتاد و حتی به لیام فرصت نداد که براش توی بشقاب بریزه. آره اون کره کرده بود و اصلا نمیفهمید چقدر داره میخوره و فقط گرسنش بود.
هری وقتی دید لویی هنوزم توی حمومه رفت اونجا تا صداش بزنه.
رسید پشت در و در زد.
_ غذا درست کردم بیا بخور.وقتی صدایی نشنید آروم لای در رو باز کرد، لویی هنوزم توی وان نشسته بود و سرشو توی بدنش جمع کرده بود.
_لویی.
هری صداش زد. لویی سرشو بلندکرد و با چشمای اشکی بهش نگاه کرد.
_بیا غذا بخور.میدونم گرسنه ای.
هری حرفی از چشمای اشکی لویی نزد و از حموم خارج شد.لویی میدونست این فاجعست که هری توجهی به حال داغونش نکرده، هری به کوچکترین چیزای لویی اهمیت میداد.
از جاش بلند شد و دوش رو باز کرد. لباسای خیسشو درآورد و انداخت توی سبد و دوش سریعی گرفت. بعداز اینکه لباساشو پوشید از اتاق خارج شد.
هری توی سالن نبود. زین خوابیده بود و سرش روی پای لیام بود و زیر لب داشت چرت و پرت میگفت. لیام هم با گوشیش کار میکرد و یکی از دستاش توی موهای زین حرکت میکردن. رفت سمت لیام.
_لیام؟
لیام سرشو بلند کرد و حواسشو داد به لویی.
_تو مثل اینکه حالت از زین بهتره. فکر کنم باید بندازمش توی استخر.
لویی نگاهشو به زین داد که هنوز دور دهنش آثار اسپاگتی مشخص بود.
آهی کشید و گفت
_هری کجاست؟لیام با سر به آشپرخونه اشاره کرد و قبل از اینکه لویی بره گفت
_آشپزخونه، حالش خوب نیست. دعواتون شد؟لویی با ناراحتی سری تکون داد و رفت سمت آشپزخونه.
هری روی صندلی نشسته بود و سرش روی میز بود.کنار هری ایستاد و دستاشو روی شونه های هری گذاشت و آروم ماساژ داد.
هری تکون کوچیکی خورد و سرشو بلند کرد. با دیدن لویی که کنارش ایستاده و دستاش روی شونه هاشن از جاش بلند شد و دستای لویی روی هوا موندن.
هری رفت سمت اجاق گاز و محتویات قابلمه رو توی ظرف ریخت و بعد توی ماکروفر گذاشت.
لویی هنوز همونطور ایستاده بود و دستاش کنار بدنش مونده بودن.
هری برای خودش چای ریخت و همونطور که پشتش به لویی بود گفت
_غذا گرم شد بخور.داشت از آشپزخونه خارج میشد که لویی صداش کرد
_هری، ممکنه حرف بزنیم؟
هری همونطور که پشتش به لویی بود دسته ی لیوان رو محکم تر فشار داد
_فعلا مهمون داریم.
DU LIEST GERADE
Who Like Me [L.S] *completed*
Fanfiction(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam