اول ووت بدین بعد شروع کنین لاولیز
آخر پارتم بخونین بوس
.
.
.چهار هفته از جداییشون گذشته
اوایل لویی زیاد بهش تکست میداد ولی هری جواب هیچکدوم رو نمیداد. لویی دیگه نرفت استودیوی هری و خونه رو بعد دو هفته تخلیه کرد و صاحبخونه بقیه پول اجاره و پیش رو به هری برگردوند.هری توی استودیوش زندگی میکرد. تقریبا اصلا از اونجا خارج نمیشد. فقط یه گوشه مینشست و شعرهایی که تو ذهنش میومد رو توی کاغذ خالی میکرد.
تمام شعرهایی که مینوشت راجع به لویی بود و لازم نیست که گفته شه چقدر همشون غمگین بودن.
شعر هارو مینوشت، براشون اهنگ میساخت و بعد خودش اون هارو میزد و برای خودش زمزمه میکرد.
زیام وقتی از سفرشون برگشتن با فهمیدن قضیه جدایی اونا شوکه شدن.
البته که بیشتر لیام شوکه شد تا زین، زین فکر نمیکرد آستن واقعا بتونه اونارو جدا کنه.
لیام چندوقت یه بار میرفت پیش هری و میگفت که این احمقانه ترین کار ممکن بوده که انجام داده و تنها جوابی که از هری میگرفت سکوت بود.
اما زین ساکت بود، اون جرعت نداشت چیزی بگه. میترسید حتی اگه یه درصد هم اونا برگردن آستن زندگیشو نابود کنه. اون عاشق اما و لیام بود و به هیچ وجه نمیخواست لیام چیزی از گذشته بفهمه.
لیام پیش لویی هم میرفت. اوایل لویی خیلی شکسته و داغون بود و لیام سنگ صبورش بود ولی رفته رفته لویی عوض شد و لیام دید که اون دیگه به موضوع هری اهمیت زیادی نمیده حتی موضوع رو عوض میکنه.
...
لویی حالا خیلی معروف شده بود و چندتا قدم کوتاه تا رسیدن به چیزی که میخواست فاصله داشت و همه ی تمرکزشو روی کارش گذاشته بود.
آستن دیگه با زین ارتباطی برقرار نکرد و همین باعث شد تا زین سعی کنه لیام رو از این ماجراها دور نگه داره و حتی تو فکر برگزار کردن یه تور جدید بود تا کلا از کشور برن ولی لیام مسر بود تا پیش هری بمونه.
هری بعد جداییش از لویی خیلی داغون بود و دوستاش به وضوح میدیدن که اون هر روز داره بدتر میشه، بنابراین نایل و لیام و اد تصمیم گرفتن خیلی تنهاش نزارن تا کار احمقانه ای نکنه و امروز نوبت اد بود.
...
اد داشت با گوشی دومش توی اینستا میچرخید و اخبار خودشو میدید و به بعضی از کامنتای طرفتاراش جواب میداد.
هری با گیتارش ور میرفت، اهنگایی که برای لویی ساخته بود رو یکی درمیون با نوت و ورس پایین میزد.
ESTÁS LEYENDO
Who Like Me [L.S] *completed*
Fanfic(completed) هری نادیده گرفت چشماش رو بست فقط برای اینکه لوییش رو نگه داره لویی دروغ گفت پنهان کاری کرد فقط برای اینکه هریش رو خوشبخت کنه . . . . ولی همیشه اونطوری نمیشه که ما پیش بینی میکنیم Larry Ziam