Part 26

1.3K 212 83
                                    

ووت بدین بعد شروع کنین
این یکی از مهم ترین پارتاست پس با دقت بخونین

.
.
.

سه روز گذشته و هری در استودیو رو روی خودش قفل کرده و روی هیچکس باز نکرده.

از روی کاناپه اتاقش تکون نخورده و از روی عادتش که بدون لویی خوابش نمیبره، سه روزه نخوابیده و چشماش دوتا کاسه ی خونه.

مغزش در حال انفجاره، نه بخاطر بی خوابی. بخاطر لویی. بخاطر حرفاش.

سه روزه اون حرفا دارن توی سرش تکرار میشن و این دور تکرار انگار تمومی نداره.

اون همیشه هرکاری میکرد تو این 5سال بخاطر لویی بود،سخت کار کردنش، خندیدنش، گریش، خوابیدنش، غذا خوردنش، حرف زدنش، بعد همه ی اون اتفاقایی که براش افتاده بود غیر زین و لویی دیگه کسی رو نداشت، حالا زین خانوادشو داشت و هری لویی رو همه چیز خودش میدونست ... هری به اسم 26ساله بود ولی وجود خرد شدش مثل یه پیرمرد 200ساله بود که لویی بندش زده بود ودوباره ازش یه آدم ساخته بود.

شاید از نظر لویی داستان آشناییشون یه آشنایی ساده مثل بقیه و رابطشون یه چیزی مثل همه باشه، ولی این از نظر هری اینطور نیست.

هری بعداز اون روز که توی 10سالگیش، با دستای خودش، از ترس پاره پاره کردن جنازه مرده ی خواهر 4سالش توسط همکارای بابای زین، اونو خاک کرده بود ،مرد.

و دوباره با دیدن لویی حس کرد میتونه نفس بکشه.

اون همیشه حتی حالا که 16سال ازش میگذره میترسه که نکنه قبر اون فرشته معصوم رو پیدا کنن و بخوان جنازشو از خاک بکشن بیرون.

اینقدر که هنوزم با ترس میره سر قبرش که یه گدال زیر یه درخت نزدیک دریاچه خونه ی قدیمیشون بود.

لویی نمیدونه بعداز اومدن به زندگی هری، هری فقط بخاطر اونه که زندگی میکنه و اگه نمیزاره لویی اذیت بشه یا بیشتر کار کنه بخاطر اینه که وجود لویی اونقدر براش مهم و عزیزه که نمیخواد ذره ای اذیت بشه و میخواد همه چیزو برای اون بزاره.

هری فکر کرد شاید بهتر باشه هیچوقت هم ندونه. شاید بهتر باشه بزاره لویی به اون رویاهایی که میگه بخاطر هریه ولی از قبل اشنایی با اون هم تو سرش داشته برسه.

همون چیزایی که اوایل آشناییشون هر روز برای هری میگفت و براش رویا پردازی میکرد. همونایی که میگفت از بچگی آرزوشو داشته. همونایی که هری تو هیچکدومشون نبود. همونایی که هری نباید به عنوان دوست پسر تو زندگیش باشه تا بتونه بهشون برسه.

شاید هری نباید اینقدر خودخواه باشه که بخاطر زندگی کردن خودش کاری کنه که لویی نتونه به چیزایی که همیشه میخواسته برسه.

Who Like Me [L.S] *completed*Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora