Aubade: (n.) A love song sung at dawn.
---
با احساس خیسیِ روی نوک بینی اش از خواب بیدار شد. وقتی که به زور چشمهاش رو باز کرد، یه گلوله ی پشمی سفید دید که داره با زبون صورتیش صورتش رو لیس می زنه.
خب،
تهیونگ در واقع از جاش پرید و دوید و کنار پنجره ایستاد.
"پناه بر خدا!" با صدای بلندی گفت و تازه تشخیص داد اون گلوله ی پشمی سفید همون بچه گربه اشه.
"... که الان از ترس رفته زیر بالشتت قایم شده کیم تهیونگِ بی ملاحظه!" دستش رو روی صورتش کشید و آروم روی تخت رفت تا گربه اش رو بیرون بیاره.
"هی..پیش پیش؟ نترس.. معذرت می خوام. ولی تو هم نباید اون جوری بیای روی صورتم بشینی کوچولو ... بیا بیرون. نترس. دیگه داد نمی زنم... امممم.. میو؟"
تهیونگ با تعجب پلک زد وقتی از زبون خودش شنید "میو" و گربه هم از زیر بالش یه "میوی" ضعیف تحویلش داد.
آروم بالش رو بلند کرد و جثه ی ریزش رو دید. با سر انگشتش زیر گلوش رو نوازش کرد و با دیدن واکنش بامزه اش خنده اش گرفت. چشمهاش خمار شده بود و سرش رو به عقب خم کرده بود تا لمس بیشتری از انگشت های تهیونگ نصیبش بشه.
بعد از چند دقیقه تهیونگ بلند شد. باید هم برای خودش و هم برای گربه صبحانه درست می کرد.
*
جیمین به شمارهی تهیونگ که روی گوشیش افتاده بود ، نگاه کرد. احساس می کرد دلش به هم میپیچه. لبهاش رو توی دهنش فرو برد تا لبخندش بزرگتر از این نشه.
" به چی میخندی؟ " یونگی پرسید و روی کاناپه نشست. تلویزیون رو روشن کرد.
جیمین در حالی که دراز کشیده بود ، کوسن و بین زانوهاش گذاشت " هیچی. " گفت و لبخندش حتی پررنگ تر شد.
انگشتش رو روی کیبورد گوشیش کشید و تایپ کرد.
- اسنوفلیک (snowflake) خوبه؟
پیام رو ارسال کرد و گوشی رو روی سینه اش گذاشت. تصمیم گرفته بود اسم اون گربه ی پشمالوی بامزه رو اسنوفلیک بذاره.
گوشی لرزید و جیمین پیام رو خوند:
+ اسنوفلیک؟ اگه منظورت این گربهی مزاحمه ، باید بگم حالش از من هم بهتره.
جیمین لبخند زد و زبونش رو روی دندونهاش کشید :
- چطور دلت میاد به اون بچه بگی مزاحم؟ اون حتی از من هم بامزه تره.
لبهاش رو جمع کرد و منتظر جواب تهیونگ موند.
دینگ.
+ مطمئن نیستم اینطور باشه.
YOU ARE READING
Before Our Spring - [Completed]
Fanfictionتهیونگ به جیمین قول میده. شبها میگذرن، روزها از راه میرسن. باد میوزه، قولها شکسته میشن و فصلها عوض میشن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو میتونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی...