بیفور اور اسپرینگ، تنها داستانی بود که از زمان تولدش تا وقتی که تموم شد، هرروز مشغول نوشتنش بودم. بودیم.
جرقهی شروعش انقدر یهویی و سریع زده شد که هنوز باورم نمیشه تونستیم توی دو ماه و نیم این جوونهی کوچیک رو به یه نهال خوشقدوقامت تبدیل کنیم؛ نهال جوونی که توی قلبتون میمونه و توی ذهنتون رشد میکنه.
داستانها نوشته نمیشن تا به پایان برسن، نوشته میشن تا به خاطر سپرده بشن و قصهای به یاد میمونه که صداقت داشته باشه؛ زلال و شفاف باشه و بشه داخلش زندگی رو دید.
روزهای سخت رو دید. اشکها و لبخندها، رنجها و درهم شکستنها، عشق و از دست دادنها رو دید.ما با دستهای پر از زخممون این جوونه رو توی قلبهاتون کاشتیم. زانوهای شکستهامون رو بغل گرفتیم و قد کشیدنش رو تماشا کردیم. برای ما مهمترین چیز همین بود. احساسات، غم، درد، نقص و لبخندهایی که توی کلمهها، توی سطرهای داستان جا گذاشتیم.
ممنون از اینکه با این روایت و تمام نقصهاش، با جیمین و تهیونگ، با من و تارا همراه بودید، خوندید و احساساتتون رو با ما در میون گذاشتید.
دوستتون دارم.
یگانه.-
اواخر مرداد که با یگانه دوست شدم، خیلی ناگهانی ایده ی این داستان رو توی توییترم گفتم و جفتمون دیدیم خدایا باید این رو بنویسیم! و نوشتیم و نوشتیم و پشت مانیتور قوز کردیم و کمتر از دو ماه تمامش کردیم.
اوایلش به یاد یک معشوق از دست رفته می نوشتم و تصور می کردم زمانی می رسه که من رو بخونه. اگه با دقت خونده باشید، اسمش رو بارها و بارها توی داستان آوردم؛ "دسته گل یاسمن روی میز نهارخوری جیمین و تهیونگ که بوی عشقشون رو می داد." فکر می کردم روزی، من رو می خونه.
رفته رفته امیدم خاموش شد و غمم رو توی هر واژه ای که تایپ می کردم، جا گذاشتم. اون غم رو نوشتم و نوشتم تا از تنم بره بیرون. تا بذاره نفس بکشم.
و حالا این جاییم؛ ممنون از همه ی شما که وقت باارزشتون رو برای بچه ی ما گذاشتید و خوندینش.
اسم کتاب اقتباس شده از یکی از آهنگ های جونگهیون فقیده. از اون جایی که قسمتی از قلبم همیشه عزادار جونگهیون و دردی که کشیده ست، به نظرم این اسم هم برای داستان مناسب بود و هم می تونستم در حد خودم اسم پسرم رو به یاد ها بسپرم.
همین و از همتون ممنونم که به من و یگانه گوش دادید.
دوستتون دارم و فعلا خداحافظ. ^^
~تارا
ESTÁS LEYENDO
Before Our Spring - [Completed]
Fanficتهیونگ به جیمین قول میده. شبها میگذرن، روزها از راه میرسن. باد میوزه، قولها شکسته میشن و فصلها عوض میشن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو میتونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی...