ووت و کامنت یادتون نره. ^^💜
***
:"یواش تر بدو جیمین! خسته شدم!" تهیونگ در حالی که می خندید، بلند گفت و خم شد تا دستهاش رو روی زانوهاش بذاره.
بهار بود. اطرافشون سبزیِ بی انتهایی بود که تا چشم کار می کرد، ادامه داشت. آسمانِ صاف و آبی با ابرهای پنبه ای شکل تزئین شده بود و بوی شکوفه های سیب هوا رو پر کرده بود.
جیمین ایستاد و برگشت. خیره به تهیونگِ از نفس افتاده، جلو اومد. :"پس این همه ورزشی که فرستادمت بری به چه درد می خوره دکتر کیم؟! به یه پسر بچه می بازی؟"
تهیونگ به سرعت کمرش رو صاف کرد و رو به جیمین گفت:"من نمی بازم. از عمد اجازه می دم تو ببری تا این خنده ی خوشگلت رو بشنوم."
پسر کوچیکتر لبهاش رو با خجالت خیس کرد. تهیونگ دست هاش رو به کمرش زد و گفت:" زمینِ این جا پر از شبدره. بیا بگردیم و یه شبدر چهار برگ واقعی برای خودمون پیدا کنیم."
جیمین لبخند زد و سر تکون داد. از هم جدا شدند و بین هزاران شبدری که زمین رو پوشانده بود، دنبال شبدر چهار برگ خودشون گشتند.
:"پیداش کردم!" جیمین با ذوق فریاد زد و برگشت تا به سمت تهیونگ بره.
اما چیزی درست نبود.
تهیونگ خم شده بود و با مشت، محکم به قفسه ی سینه اش می کوبید.
جیمین به سمتش دوید و قبل از این که بهش برسه، تهیونگ افتاد.
و پاهای جیمین دیگه حرکت نکرد.
چند قدم فاصله داشتند. فقط چند قدم.
و نمی تونستند به هم برسند.
تهیونگ سرفه می کرد. رگ های گردنش باد کرده بودند و لب هاش به کبودی می زد. اشک از گوشه ی چشمهاش جاری بود.
ملتسمانه، دست ضعیفش رو بالا آورد تا جیمین کمکش کنه اما پسر نمی تونست حرکتی بکنه.
بلند گریه می کرد و اسم تهیونگ رو صدا می زد. دستش رو دراز کرده بود بلکه بتونه دست لرزان تهیونگ رو بگیره، اما نمی تونست.
دست تهیونگ افتاد. بدنش آروم گرفت و چشمهاش توی کاسه سرش چرخید.
قفسه ی سینه اش از حرکت ایستاد.
جیمین نمی تونست حرکت کنه.
بهارِ اون ها، هرگز فرا نمی رسید.
.
.
.
:"تهیونگ!" داد زد و پرید. صورتش خیس از اشک بود و قلب نگرانش، به تندی می کوبید.
روشناییِ اطراف چشمش رو می زد. پلک هاش رو به هم نزدیک کرد و کم کم تونست محیط اطرافش رو تشخیص بده.
ESTÁS LEYENDO
Before Our Spring - [Completed]
Fanficتهیونگ به جیمین قول میده. شبها میگذرن، روزها از راه میرسن. باد میوزه، قولها شکسته میشن و فصلها عوض میشن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو میتونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی...