19. Caim

1.4K 358 104
                                    

Caim: (n.) An invisible circle of protection, drawn around the body with the hand, that reminds you that you are safe and loved, even in darkest times.

---

جیمین روی صندلی نرم ماشین تهیونگ‌ جا گرفت. آفتاب در حال غروب ‌بود. سبد حصیری اسنوفلیک‌ رو‌ روی‌ پاهاش گذاشت.

تهیونگ پشت فرمون نشست و آهی از‌ روی آسودگی کشید.

" کمربندت رو بستی؟ " پرسید و ابروهاش رو بالا برد.

" آ ... " جیمین زمزمه کرد وقتی فهمید یادش رفته کمربندش رو ببنده.

سعی کرد دست چپش ‌رو به سمت کمربند ببره که اسنوفلیک‌ توی سبدش تکون خورد و جیمین مجبور شد اون رو سفت بچسبه تا نیفته.

" صبر کن " تهیونگ گفت و به سمت جیمین خم شد تا کمربندش رو ببنده. نیمرخش مقابل صورت جیمین قرار داشت.

پسر موصورتی آب دهنش رو ‌قورت داد و دعا کرد تهیونگ صدای کوبش های قلبش رو ‌نشنوه.

گربه میو کرد ، خودش رو بالا کشید و سرش رو به گردن تهیونگ‌ مالید.

تهیونگ نفسش رو حبس ‌کرد و سرش رو‌ سریع چرخوند تا از تماس بیشتر با اون‌ گربه جلوگیری کنه که با چشمهای جیمین مواجه شد.

صورتهاشون فاصله ی کمی با هم داشت. تهیونگ خشک شده بود ، می تونست نفس های گرم اون ‌پسر رو روی ‌گونه هاش احساس کنه.

جیمین دست راستش رو‌ بالا و عقب برد تا کمربند رو بگیره اما دستش با انگشتهای تهیونگ برخورد کرد و باعث شد قلبش حتی محکم تر بکوبه و نفسش رو‌ حبس کنه.

تهیونگ پلک زد و به خودش اومد. کمربند رو گرفت و خودش رو عقب کشید. جیمین سری به نشونه ی تشکر تکون داد و کمربند رو بست.

سرفه کرد و صاف نشست. آب دهنش رو قورت داد. احساس عجیبی داشت. انگار قلبش بعد از مدتها ، تکونی به خودش داده بود و می تپید. حس می‌کرد یخی که توی رگهاشه کم کم آب می شه و با هر تپش ، خاک‌ و غباری که سالهاست روی قلبش نشسته ، از بین می ره.

با دست های لرزون ، کمربندش رو بست و ماشین رو روشن کرد. نفسش به زور بالا می اومد و قلبش جوری ‌می‌تپید که احساس می‌کرد الان از سینه اش بیرون می‌پره.

خم شد تا از داشبورد اسپری تنفسش رو‌ برداره که پشیمون شد و به عقب برگشت.

" چیزی می‌خوای؟ " جیمین پرسید.

" آم آره. اسپری‌ام. تو داشبورده. ‌" تهیونگ گفت و احساس کرد خیلی احمقه.

جیمین خنده ی کوتاهی کرد و به آرومی خم شد . اسپری بنفش رنگ تهیونگ رو برداشت و به سمتش گرفت‌.

" مم..ممنون " تهیونگ در حالی که نفس نفس های نامحسوسی می زد ، اسپری رو از دست جیمین گرفت و ناشیانه سعی کرد از هر تماس فیزیکی خودداری کنه.

Before Our Spring - [Completed]Where stories live. Discover now