43. Amaranthine

1.4K 259 178
                                    

Amaranthine:(adj.) Eternally beautiful.

Song for this chapter: Turn to stone By Dalton.

*

این آخرش بود.

همه چیز از همین راهروهای سفید و سرد بیمارستان شروع شده بود، و حالا همه چیز، همین جا به اتمام می رسید. جیمین به طرزِ کار سرنوشت خندید.

تهیونگ روی تخت بود. لباس های اتاق عمل پوشیده بود و نمی تونست لبخندش رو مخفی کنه. جیمین به ساعتش نگاه کرد. عملش همزمان با عمل تهیونگ بود.

نفسش قطع می شد تا نفس تهیونگ جان دوباره ای بگیره.

لب های خشکش رو با زبان تر کرد :"تهیونگ؟"

:"جانِ تهیونگ؟" صدای بم، گرم و مهربونش پاسخ داد.

:"قولم رو فراموش نکن. توی زندگی بعدیمون پیدات می کنم و عاشقت می شم. منتظرم بمون. هر موقع که برف بارید، هر موقع که شکوفه های گیلاس دراومدند، هر موقع که گربه ها از کنارت رد شدند، به من فکر کن. پیدات می کنم. من رو فراموش نکن." دستهای لرزانش رو مشت کرد.

صورت تهیونگ وا رفت :"منظورت چیه عزیزم؟ چرا باید فراموشت کنم؟"

جیمین پلک زد. ویلچرش رو جلو برد؛ خم شد و لبهای تهیونگ رو بوسید.

آخرین بوسه اشون.

قطره اشکی از چشمهاش چکید و گونه ی تهیونگ رو خیس کرد.

دستهاش رو دور صورت تهیونگ گذاشت و همونطور که گریه می کرد، می بوسیدش.

مشکلِ آخرین بارها همینه. هیچ وقت نمی دونی کِی از راه می رسند. اونها طوری عاشق هم بودند که انگار پایانی وجود نداشت؛ اما پایان این جا بود. همین بیمارستان. شروع و پایانشون بود.

:"دکتر کیم؟ اتاق عمل آماده ست." صدای دکتر معالج تهیونگ بود. صدایِ جدایی.

جیمین هق زد. با بی میلی، لبهاشون رو جدا کرد و اشک هاش رو از روی گونه های تهیونگ پاک کرد. تهیونگی که نمی خواست احساس شومی که ته دلش نقش بسته بود رو باور کنه.

:"عاشقتم، کیم تهیونگ. عاشقتم."

و درهای اتاق عمل به روش بسته شدند.

*

تهیونگ با تپش های آشنای قلب معشوقه‌اش، چشمهاش رو باز کرد.

نفس کشید.

دم.

بازدم.

قلب توی سینه‌اش می تپید.

قلبی که عاشقش بود.

چشمهاش رو به سقف اتاق بیمارستان دوخت. چند دقیقه طول کشید تا همه چیز رو به خاطر بیاره.

لبهاش زیر ماسک اکسیژن، کشیده شدند و لبخند زد. بیدار شده بود و این نشون می داد عملش موفقیت آمیز بوده. این نشون می داد حالا می تونه با خیال راحت کنار جیمینش زندگی کنه.

Before Our Spring - [Completed]Where stories live. Discover now