Chapter 3,Part 10

576 68 123
                                    

دنیا داره دور سرم میچرخه...حالم داره بهم میخوره!
کی فکرش و می‌کرد؟!فیبی!؟!؟!؟!...دختر نازک نارنجی؟!دوست دختر جک؟!دوست من!؟
فیبی...قاتل منه؟!...اون؟!...ولی چرا؟!...
آره درست...من گاهی اذیتش میکردم...متلک بارش میکردم...حتی ضایعش می کردم ولی...تهش دوستم بود!دوسش داشتم!معرفت داشتم نسبت بهش!
چطوری میشه که یه نفر اینطوری بزنتت زمین؟!

لیز خوردم افتادم رو زمین.نفسم به سختی بالا میاد.میتونم ببینم جسمم هم داره با عذاب نفس میکشه.
دلم نمیخواد تو چشماش نگاه کنم.بدم میاد بهش نگاه کنم.
-تو چیکارکردی دختر؟!...زندگیم و نابود کردی!

چیزی نمیگه فقط ناخنش و با حالت عصبی میکنه و بهش نگاه میکنه.تو چشماش اشک جمع شده.
-همش تقصیر خودت بود!
با عصبانیت بهش نگاه کردم.
-تقصیر من؟!
-اگه انقد به جک نزدیک نبودی اصلا این اتفاق نمیفتاد!
دلم میخواد بزنم تو دهنش.
-چرا دری وری میگی تو؟!

یه قطره اشک چکید رو دستش.
-من دوسش داشتم خب...خیلی دوسش داشتم...برام خیلی مهم بود...ولی اون...
با عصبانیت داره بهم نگاه میکنه.
-فقط تو براش مهم بودی!تو لجباز شبه پسر!...حتی وقتی با هم می رفتیم بیرون از تو حرف میزد!...براش شده بودی یه ستاره دست نیافتی که ستایشش می کرد!
لبش می لرزه.
-با اینکه برات احترام قائل بودم ولی...وقتی جک فقط تو رو می دید،نمی تونستم حسادت نکنم!...هر بار که منو جلوی اون ضایع می کردی،دلم میخواست موهات و بکشم!...خسته شده بودم از بس که تو جایگاه اول و داشتی براش!...

نفسش داد بیرون و چشماش و بست.تو حال خودم نیستم.همه چیز عین یه کابوسه...اینکه ببینی یه نفر چقد احساس واقعیش و پنهان کرده.

چشماش و آروم باز کرد.
-البته...بقیه هم بودن!اونا هم تو رو دوست داشتن!...عقل کل همیشه تو بودی!دوست داشتنی تو بودی!...بامزه تو بودی!...با استعداد تو بودی!...ناجی شده بودی تو!...
از عصبانیت قرمز شده.
-خسته شده بودم از اینکه همش شده بودی تو!تو!تو!تو!تو!...اه!
حس میکنم میخواد یه چیزی و خرد کنه ولی اگه این اقدام و کنه یا صداش و ببره بالا،بلافاصله پرتش می کردن بیرون.خیلی داره مقاومت میکنه.

-ولی...
سقف و داره نگاه میکنه.
-منم دلم میخواست محبوب شم...مثل تو...دلم میخواست منو هم ببینن...دام میخواست...جک بیشتر منو ببینه...خسته شده بودم انقد بزرگ بودی برای همه!پس...
زل زده تو چشمام.
-تصمیم گرفتم...
آب دهنش‌ وقورت داد.
-کاری کنم که از چشم بیفتی!

-فیبی...
-هر کاری میکردم تا دیگه مثل ازت یاد نشه!
-می فهمی چی میگی؟!...منو نابود کردی!زندگیم رفت رو هوا!نزدیک بود بمیرم!تو چند روز همه چی و باختم!بهترین دوستام و از دست دادم!آبروم رفت!...دیگه رو نداشتم تو چشم کسی نگاه کنم!...همه به چشم یه آشغال دو رو بهم نگاه می کردن!...اونم به خاطر کاری که نکرده بودم!...
گریه ام گرفته.
-تو باعث شدی جک و از دست بدم!بهترین دوستم!..دوست چند ساله ام!...باورم نمیشه فقط به خاطر یه حسادت مسخره بچگانه افتادم تو چاه!

I Lost You (Harry Styles)Onde histórias criam vida. Descubra agora