1

8.9K 1.2K 559
                                    

_ اوه حدس بزنید چی بعد از کنسرت دیروز هوگی ترند شده.

هوسوک درحالی که سرش تو گوشیش بود با هیجان گفت و وارد هال شد. یونگی فقط ابروهاشو بالا انداخت و بیشتر توی مبلی که روش نشسته بود فرو رفت. هوسوک با قیافه ناامیدی به یونگی نگاه کرد و گفت:(( آیشش کام ان مین یونگی ، چطور ممکنه برات مهم نباشه؟))

یونگی بی حوصله کله شو خاروند و بالحن سردی جواب داد:(( کافیه به هم فقط نگاه کنیم تا این چرت و پرتاشون همه جا رو پر کنه.))

تهیونگ درحالی که موهاشو با حوله خشک می کرد خودشو کنار یونگی روی مبل انداخت و با شیطنت گفت:(( ولی دیروز موقع اون رقص دونفرتون هوسوک حساااابی هورنی شده بود.))

هوسوک به طرف تهیونگ حمله کرد و درحالی که با یه کوسن میزدش داد زد:(( خفه شو تهیونگ ،من همیشه همینجوریم.))

تهیونگ بازوهاشو جلوی صورتش گرفت تا از صورتش در مقابل ضربه های هوسوک محافظت کنه و با خنده گفت:(( خب تو همیشه هورنیی.))

یونگی دست هوسوکو تو هوا گرفت و اخم ترسناکی بین ابروهاش نقش بست

_ میشه بزارید از آرامش و سکوت اول صبحم استفاده کنم و برید یه جهنم دیگه دعوا کنید؟

بعد از روی مبل بلند شد و سرشو با تاسف تکون داد:(( اگه با قورباغه تهیونگ شیپم می کردن الان احساس بهتری داشتم.))

تهیونگ قهقهه زد و برای فرار از دست هوسوک عصبانی به طرف اتاقش دوید و قبل از اینکه دست هوسوک بهش برسه درو بست. هوسوک پاشو رو زمین کوبید و داد زد:(( هر دوتون عوضیین. ))

****

جیمین بدون اینکه چشماشو باز کنه دستشو برای پیدا کردن موبایلش و قطع کردن صدای وحشتناکش دورش کشید .

بعد از پیدا کردنش به زور لای چشماشو باز کرد تا صدای موبایلشو قطع کنه ولی با دیدن اسکرین سیاه موبایل فهمید این صدای آزار دهنده از گوشی جونگکوکه.

با صدای دورگه از خواب ناله کرد:(( هی کوک، پاشو اون لعنتیو خفه اش کن. )) وقتی جوابی از سمت جونگکوک دریافت نکرد و موبایل به زنگ زدن بی وقفه اش ادامه داد ،زیر لب تمام فحشایی که بلد بود رو نثار جونگکوک کرد و به زحمت از جاش بلند شد تا موبایلشو جواب بده .

بین راه لگدی هم به پهلوی جونگکوک که روی کتاباش تقریبا مرده بود زد و سعی کرد از روی صدای موبایل بفهمه دقیقا کجاست.

بالاخره موفق شد گوشی جونگ کوک رو از زیر یه خروار کاغذ و کتاب بیرون بکشه ، آماده قطع کردنش بود که با دیدن اسم روی اسکرین منصرف شد . انگشتشو روی صفحه کشید و موبایل رو دم گوشش گذاشت:(( می دونی ساعت چنده جین هیونگ؟))

_ ساعت نه صبحه و تو قرار بود تا ساعت هشت برام اون عکسا رو بفرستی ،خب از پشت به فاکت بدم یا جلو؟

Y.G Where stories live. Discover now