25

3.9K 821 338
                                    

موبایلشو محکم تر توی دستش فشار داد و لبشو گاز گرفت. می دونست راه دیگه ای به جز مواجه شدن باهاش نداره و به تاخیر انداختن این ملاقات فقط به معنی بیشتر تو خطر افتادن جین و جیمینه . اون زن قرار نبود فقط تهدید کنه و قبلا با عملی کردن یکی از تهدیداش نشون داده بود هرکاری ازش برمیاد.

یه بار دیگه آدرسی که براش فرستاده بود رو چک کرد و با بی میلی به سمت ماشینش رفت . با رسیدن جلوی ساختمون هتل از شدت استرس حالت تهوع شدیدیو احساس می کرد اما به زحمت قدمهاشو محکم برداشت و تا زودتر تمومش کنه .

با باز شدن در آسانسور و دیدن اتاق 507 فشار دندوناشو روی لبش بیشتر کرد . اون زن خوب می دونست چجوری زجرش بده . چند ضربه کوتاه به در زد و طبق انتظارش خیلی زود در به روش باز شد.

_ اوه خدای من . ببین کی اینجاست . خیلی تغییر کردی .

سرشو پایین انداخت و بدون اینکه جواب زنو بده وارد اتاق شد . وقتی در پشت سرش بسته شد، دستاش غیر ارادی شروع کرد به لرزیدن و نمی دونست از عصبانیته یا اضطراب . دستای سر شده شو توی جیب شلوارش فرو کرد تا حداقل لرزششون دیده نشه و به سمت زن چرخید.

_ اومدم باهات حرف بزنم. نیومدم کاری که میخوایو انجام بدم جانگ یونهی .

نگاه پر از نفرتشو به صورت غرق شده تو آرایش یونهی دوخت تا تاثیر حرفشو ببینه . اما یونهی فقط لبخند زد و روی مبل نشست.

_ مهم نیست . هنوز سه روز از مهلتت مونده و با وجود اینکه نمی فهمم چرا انقدر کند عمل میکنی ، اما تا روز آخر واسه بهم زدن با دوست پسرت صبر میکنم .

پای راستشو روی پای چپش انداخت و به نامجون که با بدن منقبض شده همچنان کنار دیوار ایستاده بود لبخند زد و ادامه داد:(( به هرحال من سر حرفم هستم . اگه می خوای کاری نکنم ، فقط سه روز دیگه وقت داری اما مهم نیست . حالا که اینجایی می تونیم وقتمونو به جای آزار دادن همدیگه بهتر بگذرونیم . موافق نیستی اوپا؟))

نامجون دستاشو بیشتر مشت کرد و با حرص گفت :(( بهم نگو اوپا وقتی حداقل بیست سال ازم بزرگتری. متنفرم از اینکه اینجوری صدام کنی.))

یونهی با صدای بلند خندید و دستشو با حرکت خاصی روی پاش کشید‌‌.

_ قبلا محترمانه تر رفتار می کردی . دیگه ازم نمی ترسی. دارم کم کم عصبانی میشم . مثل اینکه یادت رفته هنوز چیزایی داری که بتونم ازت بگیرم .

نامجون چند قدم به جلو برداشت و با عصبانیت تقریبا داد زد :(( دیگه نمیزارم تهدیدم کنی. خوب به حرفام گوش بده ،اگه منو می خوای باید بدونی آسیب زدن به خانواده ام راهی نیست که بتونی به خواسته ات برسی . اگه بعد از کاری که با خواهرم کردی به زندگیم ادامه دادم فقط به خاطر جیمین بود اما الان  کوچکترین آسیبی بهش یا به دوست پسرم برسونی قسم میخورم خودمو بکشم. تو که اینو نمی خوای؟ ))

Y.G Where stories live. Discover now