21

4K 873 287
                                    

_ گفت میتونم بازم ببینمت؟ یا گفت امیداورم بازم همدیگرو ببینیم ؟

جونگکوک درحالی که بیشتر تمرکزش روی تلوزیون و دسته بازی تو دستش بود گفت و دستاش به سرعت روی دکمه ها حرکت کردن. کار سختیه هم به داستان عاشقانه دوستت گوش بدی و هم کال اف دیوتی بازی کنی اما اون جئون جونگکوک بود و یکی دیگه از قبلیتای ویژه اش انجام دادن دوتا کار به این سختی با هم بود.

جیمین دستشو زیر سرش گذاشت و بعد از کمی فکر کردن گفت :(( پرسید فکر میکنی هیونگت باز بزاره بیام اینجا یا دفعه بعد تو باید بیای خونم .)) جونگکوک که عمود به جیمین دراز کشیده و سرشو روی شکمش گذاشته بود ، کمی تو جاش جابجا شد و بعد از اینکه یکی دیگه از حریفاشو کشت لبخند زد :(( خب این خیلی خوبه . رسما بهت گفته قراره بیشتر همدیگرو ببینید . تبریک میگم جیمین تو الان وارد یه رابطه جدی شدی.))

سعی کرد با وجود اینکه کوچکترین احساسی به این ماجرا نداشت، لحنش هیجان زده به نظر بیاد، خب اصولا آدما از اینکه دوستشون به کراشش برسه خوشحال میشن دیگه؟ پس باید سعی میکرد یه کم شبیه بقیه باشه .

جیمین با خجالت خندید و دست آزادشو روی قلبش گذاشت :(( مطمئنی ؟ )) جونگکوک با بی توجهی جواب داد:(( اوهوم . عاشقت شده . باور کن .)) جیمین غلت زد تا تو بالش داد بزنه و با اینکار سر جونگکوک روی زمین افتاد.

_ یااا . برگرد . تازه داشتم به بالا پایین رفتن مسخره شکمت عادت می کردم.

جونگکوک با اخم غر زد و سرشو بلند کرد تا بتونه تلوزیونو ببینه . اما به جای اینکه دوباره بدن جیمین زیر سرش قرار بگیره ، جیمین یه بالش زیر سرش گذاشت و گفت :(( بستنی شکلاتی یا وانیلی ؟))

جونگکوک سرشو روی بالش گذاشت و بدون مکث گفت :(( شکلات.)) جیمین سرشو تکون داد و از جاش بلند شد تا بستنیا رو بیاره . بین راه با بلند شدن صدای زنگ موبایل جونگکوک به طرف اپن رفت تا موبایلشو براش بیاره .

_ کیم سمج ؟

جیمین با دیدن اسم روی اسکرین با تعجب گفت و درحالی که هنوز نگاهش روی موبایل بود به طرف جونگکوک برگشت :(( جین هیونگو که بچ سیو کردی ، نامجونم که کراش سکسیه . پس این کیه ؟ ))

موبایلو جلوی جونگکوک گرفت و منتظر جواب بالای سرش وایستاد. جونگکوک نگاه بی حوصله ای به گوشیش انداخت و ناله کرد :(( اه باز که این زنگ زد. )) بعد بدون توجه به جیمینِ منتظر، بدون توضیح موبایلشو گرفت و بعد از وصل کردن تماس ، روی گوشش گذاشت:(( هی چطوری پسر ؟ ببخشید من دچار مسمومیت غذایی شدم باید برم بالا بیارم بعدا بهت زنگ میزنم .)) موبایلشو یه کم از گوشش فاصله داد و ادای عوق زدن درآورد.

_ متاسفم ولی باید قطع کنم.

بعد پیش چشمای حیرت زده جیمین یه بار دیگه پشت موبایل عوق زد و اونو کنار انداخت تا بازیشو ادامه بده. حالا واقعا قضیه برای جیمین جالب شده بود. دستاشو جلوی سینه اش به هم قفل کرد و گفت :(( منتظر توضیحم جئون .))

Y.G Where stories live. Discover now