4

5K 1K 155
                                    

یه هفته میشد که به خاطر دبیو یه گرل بند جدید و پوشش خبری زیادی که جین تاکید داشت حتما توسط ین انجام بشه، اونقدر کار به جیمین محول شده بود که وقت نمی کرد حتی یه ساعت به سرگرمی مخفیش برسه .

از ساعت هفت صبح تا یازده شب مجبور بود تو دفتر و آتلیه بمونه و فیلم و عکس ادیت کنه و یا ماموریتای عکاسی که جین خارج از دفتر بهش میدادو انجام بده ، جونگکوک دیگه از دست جیمین عصبانی نبود ولی کافی بود جیمین حتی یه کلمه راجع به اینکه چقدر خوب میشد کوک این مدت به جاش نقش وای جیو بازی کنه حرف بزنه و ‌‌‌... خب جیمین دلش نمی خواست به واکنشی که جونگکوک بعدش نشون میداد حتی فکر کنه .

به علاوه این که اون بچه دانشگاه هم می رفت و بالاخره همه مثل خودش انقدر باهوش نبودن که بتونن دانشگاهشونو توی دوسال تموم کنن. جیمین آهی کشید و موبایلشو از روی میز برداشت تا فقط چند دقیقه از فضای کارش دور بشه.

_ جیمییین دوساعت دیگه فرم نهایی مجله باید بسته بشه و بره واسه چاپ فردا ،اونوقت داری با موبایلت کار می کنی ؟

جیمین آه کشید و بعد از شنیدن صدای عصبانی جین که معلوم نبود یهو از کجا پیداش شده سرشو روی میز کوبوند، یکی از شکنجه های دیگه ای که تو این یه هفته گرفتارش شده بود ، منتقل شدن میز کار و وسایلش از روز پیش به اتاق جین بود تا سوک جین با یه نظارت ده برابر بیشتر از قبل مطمئن بشه جیمین از زیر کارش در نمیره .

با وجود اینکه بیشتر اوقات جین توی اتاقش نبود( چون بودن جیمین و وسایل شلخته اش گوشه اتاق بدجوری قرینگی اتاقشو بهم می ریخت و جین واقعا تحمل نگاه کردن به اتاق عزیزش که دیگه دکورش قرینه نبودو نداشت) ولی بازم درست لحظه ای که جیمین می خواست یه نفس راحت بکشه سر می رسید و نقش فرشته عذاب بودنشو به خوبی ایفا می کرد.

جین اخم کرد و به طرف جیمین اومد:(( ا واسه چی کله تو می کوبی به میز؟ فکر نکن اگه بلایی سر خودت بیاری ولت می کنما، زودتر انجامش بده که زودتر تموم بشه.آفرین پسر خوب.))

جیمین بدون اینکه سرشو از روی میز بلند کنه بیحال زمزمه کرد:(( دیگه حالم داره از اینجا بهم میخوره.))

جین دستاشو دو طرف صورت جیمین گذاشت و سرشو از روی میز بلند کرد:((ما غر نمیزنیم جیمین ‌ .فقط کار می کنیم. درسته؟))

جیمین چشماشو چرخوند و با لحن یکنواختی گفت:(( باشه رئیس کیم.))

_ جیمین!

جین با لحن سرزنش آمیزی گفت و آروم پشت گردن جیمین زد. جیمین چشماشو بست و با سوزناک ترین حالتی که می تونست شروع کرد به ناله کردن:

((آی آییی، گردنم . گردنمو شکستی ،می تونم ازت به جرم آزار فیزیکی کارمندات شکایت کنم ، آییی دیگه نمی تونم بشینم باید بهم استراحت بدی.)) بعد لای چشمشو باز کرد تا تاثیر رفتارش روی جینو ببینه.

Y.G Where stories live. Discover now