12

4.2K 895 115
                                    

از شدت بدن درد حتی نمی تونست تو جاش غلت بزنه.سوزش شدیدی تو کل بدنش احساس می کرد و گرمای زیاد کلافه اش کرد. سعی کرد هوسوک ی صدا کنه اما به جز یه ناله ضعیف صدای دیگه ای از حنجرش خارج نشد.

به تمرینای سخت و فشرده عادت داشت نمی دونست چرا این سری این بلا سرش اومده.حتی دیشب که میخوابید هم حالش خوب بود.البته نسبتا خوب بود. حداقل تب نداشت. به ملافه زیرش چنگ زد و سعی کرد بلند شه ولی فقط درد بدی تو کمر و بازوهاش پیچید و دوباره روی تخت افتاد.

اگه گلوش انقدر نمی سوخت قطعا بیخیال میشد و دوباره میخوابید .اما با وجود سوزش شدید گلوش،عمیقا به آب احتیاج داشت. بیحال به در اتاقش نگاه کرد و آرزو کرد یکی بیاد تو.

معمولا پیش نمیومد آرزوهاش انقدر سریع برآورده بشن اما چون احتمالا داشت میمرد این سری کائنات براش استثنا قائل شدن و همون لحظه هوسوک درحالی که یه کوه لباس تو دستش بود و داشت غر میزد که انقدر از دست بی نظمی یونگی و تهیونگ حرص خورده داره پیر میشه وارد اتاق شد.

_ همه جای این خونه رو وسایل تهیونگ برداشته جاهایی که هنوز کشف نکرده رو هم این یکی اشغال کرده اگه یه روز بلک بریو ترک کنم قطعا به خاطر ...

نگاه هوسوک به یونگی افتاد و با دیدن صورت قرمز و عرق کرده  و نگاه بیحالش وحشت زده جملشو قطع کرد و لباسای تو دستشو بی توجه همونجا روی زمین انداخت. خودشو به یونگی رسوند و دستشو روی پیشونیش گذاشت:(( وای،داری میمیری یون! چه بلایی سرت اومده؟))

یونگی فقط تونست لباشو به زحمت از هم فاصله بده و اب بخواد. هوسوک با سرعت از اتاق بیرون رفت و با یه لیوان آب برگشت. سر یونگیو بلند کرد و لیوانو جلوی دهنش گرفت.

_ باید ببرمت بیمارستان. تبت خیلی بالاست

هوسوک با نگرانی گفت و دست یونگیو دور گردنش انداخت تا کمکش کنه از رو تخت بلند شه. یونگی احساس کرد صدای هوسوک کم کم یواش میشه، با وجود مقاومتش، پلکاش روی هم افتادن و دیگه نتونست باز نگه شون داره.

******

_ خستگی کار بیش از حده ،البته به علاوه یه آنفولانزای نسبتا شدید. نیازی به نگرانی نیست اقای جانگ .ولی سعی کنید از این به بعد دوستتونو وادار کنید بیشتر استراحت کنه به نظر میاد بدنش خیلی ضعیف شده. احیانا این اواخر تحت فشار عصبی نبوده؟

+ نه .یعنی نمی دونم.فکر نکنم چیز خیلی خاصی بوده باشه.

_ در هر صورت بهتره بیشتر مواظب خودش باشه.

یونگی بعد از شنیدن صدای بسته شدن در اتاق و قطع شدن صدای دکتر و هوسوک با فرض اینکه الان تو اتاق تنهاست چشماشو باز کرد. از اواسط مکالمه اون دونفر هوشیار شده بود ولی چون حوصله غرغرای هوسوکو نداشت ترجیح داده بود علامتی از بیدار شدنش نشون نده.

Y.G Where stories live. Discover now