زین : لویی من شرمندم
گفت درحالی که فرمونو به سمت چپ پیچوندلو : زین هیچی نگو فقط برو
زین دیگه چیزی نگفت و ادامه ی راه به سمت بیمارستانو سکوت کردلویی روی صندلی عقب نشسته بود و سر هری که رو پاش بود رو نوازش میکرد
لو : هری ، سعی کن عمیق نفس بکشی ، سعی کن تا میتونی اکسیژن وارد ریه هات کنی
گفت در حالی که یه قطره از اشکش روی گونه ی پسر چشم سبز چکشید و باعث شد هری چشماشو به سختی باز کنه
ه : ل..و
با اروم ترین و گرفته تری صدای ممکن گفت و به اقیانوسای پسرش خیره شد
لو : دیگه رسیدیم هزا
گفت و برای بوسیدن پیشونی هری خم شد اما با سرفه ی هری عقب رفت و سریع شیشه رو پایین دادلو : یه برانکارد بیارین لطفا ، تنگی نفس داره
لویی روبه پرستارایی که توی حیاط بیمارستان قدم میزن فریاد زد
زین پاشو روی ترمز فشار داد و ماشین متوقف شد ، سه تا پرستار با برانکارد و کپسول اکسیژن به سمت ماشین دویدن و بعد از باز شدن در به کمک لویی هری رو روی برانکارد خوابوندن
هری با حس حجم زیادی از اکسیژن که وارد ریه هاش شدن عمیق نفس کشید و چشماشو بست
لویی بعد از دیدن رنگ هری که داشت برمیگشت نفسشو که تا اونموقع نگه داشته بود بیرون داد و از پرستارا تشکر کرد
و به محض بسته شدن در به سمت هری برگشتلو : هری ماسکتو بذار سرجاش
بااخم رو به هری گفت و وقتی با مقاومت هری مواجه شد با نگاهش دنبال علت گشته : لو
زمزمه کرد و باعث شد لویی برای بهتر متوجه شدن حرفاش به سمتش خم شهه : منو ببوس
Kiss me
گفت و دستی که بهش سرم وصل بودو پشت گردن لویی گذاشتلو : هری نفست
ه : kiss meهری گفت و با احساس خوشایند لبای لویی روی لبای خودش پلکاش روی هم رفتن و حتی نفهمید بوسشون کی به پایان رسیده چون خوابش برد و صورت بینهایت زیباشو در اختیار لویی گذاشت تا برای چند ساعت بهش خیره بشه
«گمشو بیرون»
لویی با صدای فریاد زنی به سمت در اتاق برگشت و با دیدن چهره ی عصبی آنه از روی صندلی کنار تخت بلند شد ، با دیدن زنی که قطعا باعث و بانی حال بد هری بود دستاشو مشت کرد ، تمام توانشو جمع کرد و از مسیح و زمین و زمان کمک خواست تا توی کنترل خشم کمکش کنن
لباشو از هم باز کرد تا حرفی بزنه میخواست بگه بره گمشه که هیچوقت برنگرده میخواست فریاد بزنه و بهش یاداوری کنه که لایق اسم مادر نیست
ولی با صدای لطیف هری تمام مکالماتی که توی ذهنش میگذشت رو فراموش کرده : مامان تو اومدی ؟
هری گفت و به نگاه متعجب لویی توجهی نکرد
چطور میتونست انقدر مهربون باشهآنه : گمشو بیرون فگوت عوضی
توی صورت لویی بدون توجه به سوال هری داد زد که باعث شد چشمای سبز هری بسته شن و اونارو روی هم فشار بدهلویی اما همونجا وایستاده بود ، اینبار دیگه نه ، دوباره نه ، نمیذاشت تکرار شن اتفاقاتی که داشت هری رو ازش میگرفت
آنه : مگه بهت نمیگم
ه : مامان فک کنم این تویی که باید بره
هری بعد از یه سرفه ی کوتاه گفت و چشماشو به چشمای مادرش دوخته : برو
انه خنده ی کجی کرد و با تکون دادن سرش به نشونه ب تاسف از اتاق خارج شدزین : این خانمه کی بود ؟
زین با سه تا لیوان قهوه وارد اتاق شده : اوه زین اینهمه طول دادی اخرم با سه تا قهوه برگشتی ؟
هری با خنده گفت ولی بغض پشت صداش معلوم بود میدونست که اگه مادرش اراده کنه دوباره میتونه برش گردونه تو اون جهنم و مثل دفعه ی پیش کاری از دست اون برنمیاد
لویی به لبخند هری نگاه کرد و خودشم خندید
زین : اوه ببخشید ، حالت که بهتر شه میرم از رستوران بیمارستان یه چیزی برات میخرملو : کار خوبی میکنی چون قرار نیست دوباره من تورو با هری تنها بذارم
با به یاد اوردن سایمون که و بدن بیحال هری خیمه زده بود نفسشو بیرون داد و به سمت هری چرخید
اونم کمتر از هری نداشت و حاش بهتر از اون نبود ، صداش میلرزید و بغضش داشت گلوشو پاره میکردوقتی سبز و ابی غمگین باشن توی هر بازه ی زمانی و توی هر موقعیتی ناراحت کننده ترین سمفونی رو میسازن، نقاشی رو بیروح میکنن، جنگلو بارونی میکنه و دریا رو طوفانی ، اگه بارون جنگل شدید شه سیل میشه و اگه طوفان دریا شدت بگیره موجا بزرگ تر میشن ، و این ینی غرق شدن
____________________________
نتونستم کاور مناسب پیدا کنم شرمنده 🙂این پارت نسبت به قبلیا کوتاه تر بود ولی پارت بعد طولانی خواهد بود و البته پر از اتفاق
گفتم یکم ارامش بدم به داستان بعد دوباره شروع کنم
❤️راسییییی دهمین سالگرد اولین اودیشن لیام مبارک ❤️
پسرام بزرگ شدن
هق 😭ووت بدین لطفا
لاو یو آل ❤️

YOU ARE READING
My Boss[larry](completed)
Fanfiction🖤اون هری نیست لویی ، میدونی که مرد تو قدش بلندتره ، میدونی که چشماش توی تاریکی میدرخشه و میدونی که موهاش فره ، موهای فری که به خاطر وُلتاژ بالای شُک عرق کردنو به پیشونیش چسبیدن هری رفته لویی و تو نمیدونی کجا؟ هری رو بستن به تخت ، درد داره ، اسمت...