Part21

117 20 4
                                    

«هریِ من بیدار شو »
لویی به ارزوش رسیده بود و حالا داشت انگشتاشو نوازش وار روی گونه ی مردش میکشید و زمزمه میکرد

لو : هریِ من ، عزیز دلم بیدار شو صب شده

هری برخلاف تصور لویی از جاش پرید و صاف روی تخت نشست چشماش از دردی که زخمش به وجود اورد روی هم فشرده شدن و این هری بود که با چشمای بسته زمزمه میکرد و کمک میخواست

ه : کمکم کن لو ، نذار بیوفتم لو کمکم کن

لو : هی هزا من اینجام ، لو اینجاس ، لوی تو
هری با شنیدن قشنگ ترین صدای دنیا بدون اینکه چشماشو باز کنه به سمت لویی برگشت و خودشو تو بغل اون انداخت و لویی هم با کمال میل اغوششو برای پذیرفتن زندگیش باز کرد

لو : هزا گریه نکن ، لطفا ، وقتی صدات میلرزه نمیتونی بفهمی چقد قلبم تیر میکشه ، من اینجام لاو

ه : لو دوسِت دارم
هری اروم شده بود و زیر حرکات دست لویی بین موهاش دوباره خوابید و اینبار لویی اصراری برای بیدار کردنش نکرد ، فقط گذاشت تا هر وقت میخواد بخوابه

سر هری که خوابش سنگین شده بود و روی بالشت گذاشت و پتورو روش کشید ، خودشم رفت تا دوش بگیره ولی برای اینکه صدای اب هری رو بیدار نکنه حولشو برداشت و قبل از اینکه به سمت حموم اتاق مهمون بره دوباره به صورت فرشته ی روی تخت نگاه کرد ، بدون اغراق و از ته قلب باور داشت که اون فرشتس فرشته ای که ادما قدرشو ندونستن ، فرشته ای که بالاشو سوزوندن ، ولی لویی اون بالارو برمیگردونه
____________________
صدای آب توی گوش لویی میپیچید
و طبقه ی پایین جایی بین دیوار و درخروج مردی اسمشو صدا میزد

ه : لووو کمکم کن

داد نزن هری صدای فریادهای بغض الودت به گوش کسی نمیرسه ، نذار بفهمن بدون اون چقد ضعیفی ، نیمی از خودتو جا بذار و برو
امیدوارم پیدات کنه
مگه میدونی کجا میبرنت ؟ مگه اون میدونه کجا میبرن مردشو ؟
ولی پیدات میکنه ، شاید ، یروزی ، یجایی

در خونه کوبیده شد و لویی دوش آبو بست بیخبر از تنهاییش ، بیخبر از کنده شدن یه تیکه ی بزرگ از قلبش ____________________________

زین : من خیلی بدم
لیام : زین میشه بس کنی ، تو رفتی براش غذا بگیری ، علم غیب که نداشتی بدونی اونجا دوربین داره که سایمون عوضی دیده و قراره بیاد سر وقت هری
منو ببین برای صدمین بار میگم تو مقصر نبودی

سر زینو بیشتر تو بغلش فشرد و ادامه داد : باید زنگ بزنم به لویی و بهش بگم فعلا پیش هری بمونه ، من میرم شرکت تا همه چی عادی شه

My Boss[larry](completed)Where stories live. Discover now