Part17

122 19 0
                                    


با صدای بسته شدن در لویی به سمت کمد دیواری اتاق هری رفت و درشو بازکرد
پنج تا باکسر سفید
پنج تا لباس سفید
پنج تا شلوار سفید

دوتا باکسر ، دوتا لباس و دوتا شلوار برداشت و به سمت تخت برگشت و اونارو روی تخت گذاشت

روبروی هری رفت و با شستش قطره اب روی پیشونی پسر مو فرفری رو کنار زد
از توی جعبه ی کمک های اولیه کنار میز یه گاز استریل و رول چسبرو برداشت و با احتیاط زخم هری رو پانسمان کرد ، با دیدن بخیه ها یی که به پوست سفید بالای تتوی پروانه ی هری رنگ داده بودن دلش میخواست انقدر جیغ بزنه تا نفسی براش نمونه

اروم دستشو روی چسبا کشید تا محکم ترشون کنه و بعد دست هری رو گرفت

لو : بلندشو لاو ، قول میدم نگاهت نکنم باید لباساتو بپوشی

گفت و چشماشو بست و به هری اطمینان داد که نمیبینتش جلوی پسر چشم سبز زانو‌زد و بدون اینکه چشماشو باز کنه دنبال کش باکسرش گشت و اروم اونو از پای هری دراورد

هری که شاهد صحنه ی روبروش بود طاقت نیاورد ، خم شد و چونه ی لویی رو گرفت و بلندش کرد ، لویی که گیج شده بود با احتیاط پلکاشو باز کرد و به هری نگاه کرد

لو : فقط میخواستم خم نشی که زخمت درد نگیره
فکر میکرد علت اینکه هری بلندش کرده خجالت کشیدنه اما هری چیز دیگه ای میخواست برای همین یقه ی لویی که میخواست برای راحتی هری پشتشو کنه رو چسبید و لباشو رو لبای چشم اقیانوسی کوبید
لویی بدون مقاومت لباشو از هم فاصله داد و گذاشت که زبون هری زبون خودشو به بازی بگیره
دستاشو از زیر شکم هری تا روی سینه هاش کشید و باعث شد هری تو دهنش ناله کنه

هری یقه ی لویی رو ول کرد و تلاش کرد تا تیشرت پسر روبروشو دربیاره لویی با لبخند بهش کمک کرد و حالا نوبت هری بود که همزمان با بوسشون انگشتاشو روی بدن لخت لویی تکون بده و با رسیدن به شلوارش زیپ و دکمشو باز کنه
لویی بدون اینکه لباشو از هری جدا کنه شلوار  و باکسرشو دراورد و کنار تیشرتش روی زمین انداخت

دستاشو روی کتف هری گذاشت و کمکش کرد تا به پشت روی تخت دراز بکشه ، خودشم بعد از دراوردن کفشاش یکی از پاهاشو اونطرف تخت گذاشت و روی رونها هری نشست و روش خم شد و بوسه رو ادامه دادن
بعد چند دقیقه لویی شروع به حرکت دادن باسنش کرد و باعث شد دیک های سفت شدنشون به هم برخورد کنه و هردوتاشون ناله کنن

«من میخوامش»
هردوتاشون همزمان تو دهن هم با ناله گفتن و اروم خندیدن

لو : امروز نوبت تو نیست
کمی مکث کرد و ادامه داد : ددی !

My Boss[larry](completed)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant