هفت ماهگی
ه : چقد اتاقش قشنگ شد لو
لو : بالاخره سلیقه ی ماس دیگه
لیلی : وای پسرا اینجا خیلی قشنگ شده ، اوه فک کنم دارسیم خوشش اومده چون داره به شدت تکون میخوره
ه : وای لو نگاش کن حتی از رو لباسم معلومه داره حرکت میکنه
لو : سلام کوچولو ، من پاپاام
ه : الکی میگه کوچولو من پاپاام
لیلی : پسرا جلو دارسی دعوا نکنید
_____________________________
هشت ماهگی
ه : وای خدا چشاشو ، فک کنم سبز باشه
به من رفتهلو : منتظر باش تا چشاشسبز شه
ه : لابد میخوای بگی ابیه ؟
لو : قطعا ، شک نکن
ه : یه ماه دیگه معلوم میشه
لو : اوهوم
_________________________
فعلا بایدیفالت این پارت و پارت بعدیشو داشته باشین تا ببینم کامنت میذارین یانه
واقعا چرا نمیذارین کامنت ؟
خو سوال برام پیش اومده
YOU ARE READING
My Boss[larry](completed)
Fanfiction🖤اون هری نیست لویی ، میدونی که مرد تو قدش بلندتره ، میدونی که چشماش توی تاریکی میدرخشه و میدونی که موهاش فره ، موهای فری که به خاطر وُلتاژ بالای شُک عرق کردنو به پیشونیش چسبیدن هری رفته لویی و تو نمیدونی کجا؟ هری رو بستن به تخت ، درد داره ، اسمت...