درو برای همسرش باز کرد به کمک هم چمدونارو داخل کلبه ی جنگلی بردن .
زین جلوتر وارد شد و چشماشو دور کلبه انداخت ساده اما فوق العاده زیبا بود لیام خوب میدونست که اون از چی خوشش میاد و همیشه با یچیز جدیدتر و بهتر سورپرایزش میکرد ، امسال برای سالگرد ازدواجشون یه کلبه ی چوبی نه چندان بزرگ وسط جنگل اجاره کرده بود .زین بعد از بررسی کلبه با لبخند سمت همسرش چرخید و درحالی که به لبای اون خیره شده بود دستاشو روی شونه های لیام گذاشت لیام چونشو گرفت و سرشو اورد بالا به عسلیاش نگاه کرد و اونیکی دستشو روی گونه ی زین گذاشت و با شستش اونو لمس کرد .
زین سرشو جلو تر برد و بوسه ی طولانی رو اغاز کرد ، سرشونو به سمت مخالف هم کج کردن و بوسشون عمیق تر شد لباشون روی هم سر میخورد و صدایی که به وجود میاورد تنها صدایی بود که توی جنگل میپیحید .لیام با خنده و شیطنت زیر رونای زینو گرفت و بلندش کرد زین سریع دستشو دور گردن لیام حلقه کرد و به بوسشون ادامه دادن ، زینو سمت تخت برد و با همون حالت کمر همسرشو روی تخت گذاشت و خودش روش خیمه زد زین پاهاشو از دور کمر لیام باز کرد و یقشو دو دستی گرفت .
لبای لیام پف کرده بودن و از هم باز مونده بودن زین یکی از دستاشو از رو یقش برداشت و انگشت وسط و اشارش رو روی لب لیام کشید
لیام با چشمای خمار بهش لبخند زد وشروع کرد به باز کردن دکمه های لباس خودش که زین دستشو زد کنارو خودش اینکارو انجام داد لیام روی شکم زین نشسته بود و به پسر روبروش که بیقرار مشغول بازکردن دکمه هاش بود نگاه میکرد .ز : اَه
زین گفت وقتی یکی از دکمه ها گیر کرده بود و باز نمیشد ، لیام دوطرف لباس خودشو گرفت و دکمه های باقی مونده رو پاره کرد و لباسشو با سرعت دراورد .زین اخیشی گفت و با شیطنت دستای لیامو گرفت و روی قفسه ی سینه ی خودش گذاشت لیام تیشرت همسرشو گرفت و اونو سمت خودش کشیدکه باعث شد زین بشینه هر دوشون یقه ی لباس زینو گرفتنو درش اوردن .
لیام دستاشو از روی شونه زین به سمت شکمش کشید بین راه ناخنای میدل فینگرشو روی نوک سینه هاش کشید زین اهی کشید با اخم به لیام نگاه کرد لیام بعد از دیدن این حجم از کیوتی با یه دستش لپای زینو بهم نزدیک کردو باعث شد که لبای زین غنچه بشه ، زین غر غر میکرد و کلمات نامفهومی از دهنش خارج میشد و لیام بلند بلند می خندید.
بالاخره زین ناامید ساکت شد و لیام دستشو برداشت و به ابروهای گره خورده ی زین نگاه کرد .
ز : کارت تمومه مستر پین
با حالت مثلا عصبی گفت و دستشو روی دیک لیام فشار داد.لی : اهههه
ناله کرد و خودشو بالا کشید زین با یه حرکت جاشو با لیام عوض کرد و روش خیمه زد صورتشو سمت لیام برد ولی بهش اجازه نداد که لبشو ببوسه و با لبخند شیطانی خودشو عقب کشید .
لبشو روی گردن لیام گذاشت و با لاوبایت از زیباییش تشکر کرد زبونشو روی لاوبایت کشید و تا نیپلای لیام ادامه داد ، با زبونش نیپل راستشو ساک میزد و با دستش نیپل چپشو بین انگشتاش فشاد میداد.
با دست ازادش زیپ شلوار لیامو باز کرد و لیام هم بند شلوار ورزشی زینو کشید تا بازش کنه .
زین سرشو بالا اورد و به اثر هنری که خلق کرده بود نگاه کرد ، نیپلای لیام متورم و قرمز شده بودن و زین از کارش راضی بود .
بدون اینکه نگاهشو از چشمای لیام بگیره دستشو سمت شلوار اون برد و با یه حرکت شلوار و باکسرشو دراورد و به گوشه ی اتاق پرت کرد ، خودش از تخت پایین اومد و شلوار و باکسرشو دراورد و کنار مال لیام انداخت و دوباره به تخت برگشت دیک لیامو تو دستش گرفت و با شستش پریکام سرشو پخش کرد لیام سرشو روی بالشت فشار داد و لب پایینشو گاز گرفت .
زین پاهای لیامو روی شونش گذاشت ، خم شد و سه تا از انگشتاشو تو دهن لیام فرو کرد لیام با لذت ساکشون میزد و هر دوشون صدای ناله های کوچیکی از خودشون درمیاوردن ، انگشتای خیسشو از دهن همسرش دراورد و به سمت سوراخش برد و اروم روی سوراخ ملتهب لیام کشید .لی : پیلیز ، اه پیلیز من میخوامش همین الان
ز : امروز ددی منم بیبی بوی
گفت و اروم سر دیکشو وارد سوراخ اماده شده ی لیام کرد و بعد با فشار تموم اونو واردش کرد لیام با داد خفه ای پاهاشو روی تخت گذاشت و زانو ها و کمرشو بالا داد و از درد و لذت اشک گوشه ی چشمش شقیقه هاشو خیس کرد .
زین اول اروم و بعد سریعتر خودشو توی لیام میکوبوند و هر دوشون باهم ناله می کردن .ز : صداتو .... رها کن بیبی .... بوی .... اینجا کسی ...... به جز من نمیشنوه .
لی : اههههه زین ... اونجا ... اون ...اهههه
از ته حلقش گفت وقتی زین روی پروستاتش کوبیدز : خودشه ؟ .... نه؟.... نقطه ی حساستو پیدا کردم بیبی بوی
لیام چشماشو رو هم فشار داد و بدنش شروع به لرزیدن کرد.
لی : زین من ... نزدیکم
زین دستشو دور دیک لیام حلقه کرد و به بالا پایین حرکت داد .
ز : بیا بیبی بوی .... برای ددی بیا
لیام با اه بلندی روی شکم خودش اومد و همه ی عضلاتش ازادشدن و روی تخت دراز کشید زین خودشو بیرون کشیدو با چندتا حرکت خودشو روی لیام خالی کرد و بدون توجه به چسبناکی روی شکم لیام روش دراز کشید و سرشو روی سینه ی چشم کارملیش گذاشت .
لی : چجوری میتونی هم جذاب باشی هم کیوت؟
درحالی که نفس نفس میزد و با موهای زین بازی میکرد گفت.زین خندید و چشماشو بست .
لی : باید دوش بگیریم
ز : وقت زیاده چشماتو ببند بیبی بوی .لی : هپی انیورسری (سالگرد ازدواجمون مبارک)
ز : هپی انیورسری لی اَم
____________________________
اینم یه اسمات زیام امیدوارم خوشتون اومده باشه
ده تا پارت گذاشتم و تصمیم دارم که از امروز هفته ای دوبار اپ کنم دوشنبه ها و پنج شنبه ها اگه بچه ها خوبی باشین و معرفی ، ووت و کامنت بذارید شاید یهو سورپرایزی این وسط مسطام اپ کردم 🤷🏻♀️🙂
تا دوشنبه بای 👋🏻لاو یو گایز ❤️
BINABASA MO ANG
My Boss[larry](completed)
Fanfiction🖤اون هری نیست لویی ، میدونی که مرد تو قدش بلندتره ، میدونی که چشماش توی تاریکی میدرخشه و میدونی که موهاش فره ، موهای فری که به خاطر وُلتاژ بالای شُک عرق کردنو به پیشونیش چسبیدن هری رفته لویی و تو نمیدونی کجا؟ هری رو بستن به تخت ، درد داره ، اسمت...