Part 26: I still refuse to believe that

5.6K 680 74
                                    

جین تو سکوت شیر داغی که برای خودش تو لیوان ریخته بود رو میخورد و پشت لپتاپش مشغول کارش بود، ولی بدون هیچ تمرکز‌ی.
تمام تمرکزش الان سمت پسری بود که روی مبل خونه ش نشسته بود‌. جین از اولین روزی که اون پسر ازش کمک خواسته بود میدونست ممکنه کار درستی نباشه ولی باز قبول کرد چون میخواست پیشش باشه؛ بهش کمک کنه و تو زندگیش حضور داشته باشه؛ ولی الان پشیمونه.
پشیمون از اینکه سعی نکرده بود منصرفش کنه.

جین هیچوقت نمیدونست تهیونگ حاضره تا هرجایی پیش بره. حتی تا این حد که احساسات بقیه رو وسط بکشه.
این رو الان که گوشش رو به مکالمه ی تهیونگ با آدم پشت خط گوشیش داده بود‌، بیشتر میفهمید. میتونست حدسایی بزنه و اصلا از احتمالات توی ذهنش خوشش نمیومد.

~"میدونم چقدر دوسش داشتی، میدونم اونموقع که بهش پیشنهاد دادی خیلی وقت پیش بود و اون قبول نکرد. ازم نپرس چطور میدونم و از کجا شماره تو گیر اوردم، ولی میدونم هنوز بدت نمیاد ازش. من میتونم دوباره شرایط رودررو شدنتون رو فراهم کنم. اون پسرداییمه، وقتی روابطش رو میبینم و متوجه میشم که چقدر داره آسیب میبینه، دوست دارم کاری کنم که با کسی باشه که دوسش داره. و فکر میکنم اون آدم تو باشی. پس منتظر خبرت میمونم. خداحافظ"

تهیونگ بعد از قطع کردن گوشیش پوزخندی زد و گوشیش رو روی مبل پرت کرد. روشو برگردوند تا جین رو پیدا کنه "از وقتی اومدم پیشت ساکتی"
#"دارم کارمو انجام میدم"
تهیونگ با لبخند از جاش بلند شد و سمت جین رفت، دستشو روی شونه ش گذاشت و برای ماساژ یه کوچولو فشارش داد.

~"داری خودتو خیلی تو کار غرق میکنی جین ، یه کم به خودت استراحت بده"
#"تو، داری یکی دیگه رو هم وارد میکنی؟"
جین کاملا به حرفا و حرکات نهیونگ بی‌توجه بود و بی هیچ مکث و مقدمه‌ای حرفش رو زد؛ اونقدر از تهیونگ عصبانی بود که حتی با فکر به اینکه چی گفته و عملا دخالت کرده پشیمون هم نشده بود.

تهیونگ حرکت دستشو متوقف کرد و آروم پایین اورد، یه کم به پشت گردن جین نگاه کرد و ابروهاشو تو هم برد. جین حتی روشو سمتش هم نکرده بود.
~"وارد چی میکنم؟ اون یکیه که جونگکوک رو دوست داشته و دارم بهش میگم بیاد بازم تلاششو بکنه."
#"که چی بشه؟"

تهیونگ متوجه نمیشد جین برای چی داره این سوالات رو میپرسه؛ جین دقیقا میدونست هدف تهیونگ‌ چیه و چقدر میخواد زندگی جونگکوک رو از نظمش خارج کنه، حتی با کوچیکترین کارهایی که میتونه؛ پس پرسیدن سوالی که جوابش رو از قبل میدونست، چه فایده‌ای داشت!

~"منظورت چیه که چی بشه؟ از اول قرار بود چی بشه؟ همه ی اینکارارو برای چی میکنم؟"
جین لیوانشو آروم روی میز گذاشت و از جاش بلند شد، حالا رو به تهیونگ ایستاده بود و دستاشو روی سینه ش توی هم گره کرده بود.
#"متوجه نمیشم اگه یه همچین کسی بیاد، چه کمکی به تو میکنه؟ صرفا یکی که قبلا رابطه‌ش با جونگکوک به هم خورده بود یه شب میاد و خب، بعدش چی؟"

In exchange for Him || kookminWhere stories live. Discover now