Part 33: Temporary happiness

5.5K 575 95
                                    

از اینکه احساس تنهایی میکرد متنفر بود. وقتی جونگکوک رو از دست داده بود حداقل مادرش رو داشت. وقتی مادرش رو از دست داد، جین رو داشت، و حالا که جین رو از دست داده، هیچکی رو نداره. ولی یه مشکل دیگه هم وجود داشت، اون هیچکس دیگه ای رو هم نمیخواست؛ جین براش خونه شده بود و الان که نبود حس میکرد از خونه دور شده و دلش برای خونه‌ش مریض و تنگ شده.

با سوپ آماده ای که برای شام خودش درست کرده بود ور میرفت و به بخارایی که ازش بیرون میومد نگاه میکرد. با اینکه امروز چیز زیادی نخورده بود ولی بازم حس میکرد اشتها نداره. وعده های غذاییش تو چند سال اخیر قشنگتر از این میگذشتن و حالا تهیونگ عادت به خوردن غذا تو این سکوت عذاب آور خونه‌ش نداشت.
سکوت ناخواسته و یهویی که الان داشت دیوونه‌ش میکرد و نمیدونست چطوری از شرش خلاص شه.

 
《فلش بک》

 
#"خب این بهترین غذای کره ای بود که بلد بودم"
تهیونگ به کاسه ای که جلوش گذاشته شد نگاه کرد و خندید "اما اینکه فقط نودله"
#"خب، منم که نگفتم چیز دیگه ای قراره بهت بدم."
~"تو بهترین استیک دنیا رو درست میکنی، پاستاهات محشرن، باربیکیوت از بهترین رستورانای دنیا هم خوشمزه تره ولی تنها غذای کره ای که بلدی درست کنی اینه؟"

#"آروم پیش برو پسر، اونهمه تعریفی که اولش کردی داشت احساساتیم میکرد، نمیدونستم بعدش قراره مسخره‌م کنی" دستشو رو قلبش گذاشت و قیافه‌شو تصنعی ناراحت کرد "احساساتم جریحه دار شد"
تهیونگ پوزخندی زد و چشماشو تو حدقه چرخوند "تو خیلی دراماتیکی"
 
#"حس میکنم کم‌کم داری منو خوب میشناسی" جین چشمکی بهش زد و چاپ استیکا رو تو دستش گرفت "بخور تهیونگ، وگرنه اگه غذام تموم شه مال تو رو هم خودم میخورم"
~"تو چطور میتونی با مهمونت اینطوری رفتار کنی هیونگ"
جین مکثی کرد و با لبخند کوچیکی رو لبش سرشو بلند کرد. تهیونگ یه کم از نودل رو فوت کرد و بعد تو دهنش گذاشت و وقتی سرش رو بلند کرد دست از جوییدن برداشت و به جین که بهش خیره شده بود سوالی نگاه کرد.

#"شنیدنش حس عجیبی بود. اینجا کسی اینجوری صدام نمیکنه"
~"پس از این به بعد یکی هست که صدات کنه" تهیونگ با دهن پرش لبخند بزرگی تحویلش داد و لبای جین هم متقابلا بیشتر کش اومدن.
بعد از تمام شدن غذاشون که خیلی سریع هم بود. تهیونگ تشکری کرد و با لبخند همونجا نشست. جین هم نفسی بیرون داد و از جاش تکون نخورد.

هیچکدوم چیزی نمیگفتن و به کاسه هاشون خیره بودن.
#"تو هم هنوز گشنته، مگه نه؟"
تهیونگ با شنیدنش نفس راحتی بیرون داد "هیونگ، این واقعا مقدار مناسبی برای کسایی که از شب قبل چیزی نخوردن نیست"

جین گوشی رو از روی میز گرفت، سریع سایت یکی از رستورانای خوب نزدیک خونه‌ش رو بالا اورد و مشغول گشتن توی مِنوی غذاییش شد.
#"باید از همون اول اینکارو میکردم و تو هم باید بیخیال هوس کردن غذای کره ای میشدی"
~"عوضش هوسم رفع شد" تهیونگ شونه ای بالا داد و از اینکه جین رو مجبور کرد براش یه چیز کره ای، هرچند فقط نودلِ آماده، درست کنه خوشحال بود.

In exchange for Him || kookminWhere stories live. Discover now