Part 34: I'm gonna miss you baby

4.7K 559 59
                                    

-"داری چیکار میکنی؟" جونگکوک از یقه ی تهیونگ گرفت و اونو به سینک پشتش چسبوند، از لای دندونای چفت شده‌ش پرسید و پوستش از عصبانیت رو به قرمزی میزد.
~"کار درست رو" تهیونگ با خونسردی گفت و همین حالتاش بیشتر جونگکوک رو تحریک میکرد تا کار احمقانه ای بکنه.
-"کی گفته تو میتونی تشخیص بدی کار درست چیه؟ فکر کردی کی هستی؟"

~"مهم اینه که حتی منم فهمیدم دیگه صلاحیت نداری، همه میدونن چطور چند وقته که دیگه مثل قبل زور نمیزنی، خیالت از شرکت راحت شده و فکر میکنی همینکه تونستی به اینجا برسونیش کافیه؛ معتبرترین سهامدارا برای بیشتر شدن سرمایه‌شون روت حساب باز کردن، اونوقت بیشترین سودت تو پنج ماه اخیر چقدر بوده؟ نه اصلا بریم عقب تر، تو یازده ماه اخیر یا حتی یک سال و چند ماه گذشته؟ یک درصد؟همینکه ضرری نباشه برات کافیه؟"

-"سود این شرکت به تو ربطی نداره"
~"میدونی که منم از سهامدارام"
-"من اون سهام رو به تو نفروختم"
~"ولی میبینی که کاملا قانونی اینجام" تهیونگ دستشو روی دستای جونگکوک گذاشت و با فشاری که بهشون وارد کرد اونارو از یقه ش پایین اورد، یه مقدار به عقب فشارش داد و خودش صاف وایستاد؛ رو به آینه شد و مشغول مرتب کردن یقه و کراواتش شد "تا فرصت داری کمک جمع کن جونگکوک، شاید اونا بتونن نجاتت بدن، ولی خودت تنها؟ فکر نمیکنم" روشو سمت جونگکوک برگردوند و پوزخندی زد، سرشو به دو طرف تکون داد و از کنار جونگکوک گذشت و از سرویس بهداشتی شرکت بیرون رفت.

سینه ی جونگکوک از نفسای عصبیش بالا و پایین میشد، اونقدر عقبی رفت تا بلاخره پشتش به دیوار برخورد کرد و همونجا سُر خورد و روی زمین نشست.
-"لعنتی"

 
《 فلش بک یک ساعت قبل 》

 
-" چی شده؟"
×"مرسی که وقتی گفتم قضیه مهمه امروز زودتر اومدی"
-"جدا الانم میخوای تیکه بندازی؟"
×"ساعت هشته کوک، تو حالت عادیش باید هفت و نیم شرکت باشی"
-"مدیرعامل شرکت برای نیم ساعت دیر کردن باید جواب پس بده؟"

×"وقتی سهامدارای شرکت تو اون اتاق کوفتی بخاطر صلاحیت تو نشستن، بله" یونگی با انگشت اشاره‌ش سمت جونگکوک و اخمی که رو ابروهاش بود گفت و پرونده ای که روی میز بود رو گرفت، سمت در دفتر جونگکوک حرکت کرد و دم در ایستاد.
×"نمیای؟" ابروهاش رو با کلافگی تو هم برد و منتظر موند.
-"بخاطر صلاحیت من؟"

×"جدا امروز باید یه کم پردازشت رو بالا ببری"
-"چی میگن؟ قضیه چیه؟ چی شده که یهو همچین حرفی میزنن اونم در صورتی که همه چی داره خوب پیش میره؟"

×"یادته از وقتی تهیونگ اومد منتظر یه اتفاق بودی؟ خب تبریک میگم انتظار تموم شد، اون اتفاق الان تو اون اتاق در حال رخ دادنه، پس اگه نمیخوای عقب بیفتی بهتره پاهاتو حرکت بدی و بریم اونجا ببینیم آشی که برات پخته طعمش چیه" یونگی بعد از گفتنش دستگیره‌ی در رو پایین کشید و از اتاق بیرون رفت اما در رو برای جونگکوک باز گذاشت، جونگکوک نفسی بیرون داد و بلاخره تصمیم گرفت خودشم به اتاق جلسات بره تا بفهمه چه اتفاقی داره میفته. با اینکه یونگی از قبل بهش اطلاع داده بود اما همچنان با ورود به اون اتاق یه مقدار شوکه شد. با دیدن تهیونگ و نیشخند روی لبش یقین پیدا کرد کار خودشه ولی نمیفهمید چطور و با چی تونست موفق شه.

In exchange for Him || kookminWhere stories live. Discover now